شنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۹۲

بردگی

من طفلم و ومشغولیم این است که ، می را از خم به سبو ریخته با جام برآرم !

امروز این بیت شعر زیر زبانم راه یافت هنگامیکه داشتم آب را از آب صاف کن درون کتری میریختم تا بجوشانم وسپس با یک استکان آب گل آلود بنام قهوه برآرم !!  کم کم میترسم همین چکه چکه ها هم دیگر از سبوی جاری نشوند حال " می" پیشکش ، درعوض همه چیز | فشن | شده است هر صفحه ای را که باز میکنی میبینی بتو درس میدهند چگونه چشمانترا آرایش کن لبهایت را چگونه در شتر وقلوه ای کن وچگونه لاغر باش موهایت را به رنگی که ما میگوییم رنگ گن ، زنهای عروسکی  بی اراده وبی هویت همه  چیز ها دستوری اما یک دستور آمرانه است خانه ات را باین طریق دکور کن ناگهان عده ای میریزند درون خانه ات وآنر ا برایت تعویض ودکور میکنند ، حس تو ، ذائقه تو ، بوی تو ودست آخر هویت تو زیر فشار دردناک " مارکها" گم میشوند  تبدیل میشوی به یک روبات هرروز سبد خرید را به دست گرفته به سوپر میروی هرجا بروی ساختمانها یک شکل وخوراکیها یک شکل ویک اندازه درون پاکتهای واکیوم شده خوشبختانه هنوز ذرت تولید میشود تا از پوست آن بتوانند نانی خمیر به دست آورده یخ بزنند وآن نان یخزده فورا دورن یک تنور داغ برایت آماده است خانمها وآقایا جلوی دوریبین راه میروند وبشما دستور  میدهند چه رنگی به اطاقتان بزنید اما نمیگوییند اگر زمینی متروک را پیدا کردید آنجارا اباد سازید ویا اگر خانه متروک و ویرانه ای در گوشه وکناری یافتید با کمک یکدیگر یک بیمارستان یا یک مدرسه ویا یک کتابخانه بسازید !؟ ها ها کتابخانه ؟ زن مگر دیوانه شدی دیگر این روزها کسی کتاب نمیخواند ، حتی ایمیلها هم دیگر قدیمی شده اند اگر پاکتی پستی را که تمبری روی آن چسپیده شده دردست کسی بیابی گویی بزرگترین وبا ارزشترین تابلوی قرن را یافته ای امروز هر کسی یک گوشی باندازه کف دست درمیان انگشتانش درگردش است سرها همه درجبین وهوش وحواسها همه درهمان گوشی پنهان است سرت پایین مبادا ببالانگاه کنی نباید بدانی آن بالا چه خبراست خدا درآن ساختمانهای شیشه ای نشسته ودستور میدهد ملکه زیبایی مسلمانان نیز انتخاب میشود دختری در دریایی از پارچه های رنگا رنگ وصورت سرخابی  ولبان قلوه ای برای بردگی مدرن آماده میشود مهم نیست کیش وایمان تو چه میباشد مهم سرمایه است که بکار افتاده باید با سود فراوانش برگردد ، دراین دنیا اولین قربانی همیشه زن است واین زن بازیچه ای است که خداوند برای پسرش خلق کرده حال باید این زن خوب ساخته وپرداخته شود تا مورد قبول ولذت پسرش قرار بگیرد .

روز گذشته از تلویزیون شهر های بزرگ موسیقی وزادگاه موسیقدانانرا نشان میداد آهی از سر  حسرت کشیدم که چرا در جوانی نتوانستم این شهرهارا ببینم وای به روزی که آنها هم زیر  آب بروند وبجای آنها میدان فوتبال وبرجهای شیشه ای ساخته شود بردگان گران قیمت برای سرگرمی اربابان از این دیار به آن دیار میروند خرید وفروش میشوند آنهم باقمیتی سرسام آور ، خداوند درآن برج بلند شیشه ای ایستاده وترا نظار ت میکند تو تنها اجازه داری به شهر بردگهان بروی چون اگر پای به دیار خداوندی بگذاری درهارا به رویت بسته خواهی دید ، تو نه عضو گروه فشن ها هستی نه درخانواده ات برده ای را خرید وفروش کرده اند و........خوشا به سعادت آنها که آلزایمر گرفتند وسقوط ومرگ انسانیت وتاریخ  وفروریختن جهان را احساس نمیکنند.

ثریا ایرانمنش / اسپانیا/ شنبه 21/9/2013 میلادی.

هیچ نظری موجود نیست: