یکشنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۹۲

نکتورنها

این روزها بخصوص شبها سر گرمی من گشت وگذار به شهرمجازی "یوتیوب" هاست دربین آنها به خوانندگان ونوازندگان قدیمی برمیخورم وساعتی به ساز یا آواز آنها گوش فرا میدهم عده ای مرا شاد میسازند وچند نفری مرا به گذشته برمیگردانند ، شب گذشته آثاری از شوپن را پیدا کردم وساعتها به آن گوش دادم آن موزیسین درد کشیده وبیمار وتنهاکه سر زمینش را رها کرده بود ودرکشورهای مختلف به دنبال " مادر" میگشت خوشبختانه | ژرژ ساند| این کار خسته کننده را به عهده گرفت وضمن کامیابی اورا نیز مانند بچه هایش عزیز داشته ومواظبت میکرد.

چند " نکتورن " بود که در| پالما دو مایورکا| آنهارا ساخته بود آنهم زمانیکه دراوج درد وبیماری بسر میبرد مردم دهکده به آنها بی اعتنا واز آنها فراری بودند ژزساند مجبور بود که به دهکده برود وخرید روزانه را انجام دهد ۀ، فردریک شوپن درآن دیر وحشتناک بالای تپه ونزدیک گورستانی که چند کشیش درآن بخواب ابدی فرو رفته بودند از ترس میلرزید وتب همه جان اورا فرا گرفته بود به پیانویش پناه برد وبهترین شاهکارهایش را درهمان شب طوفانی بوجود آورد یکی ازهمین ها نکتورن شماره 9 و6 در دی ماژور میباشد که صدای ریزش باران وغرش آسمان درآن بگوش میرسد ودرآخرین تکه آنچنان با انگشت کوچک خودبا دکمه های ساز میکوبد گویی میل دارد ارواح وحشنتناک را از خود دور کند ژرژ وبچه ها درپایین دهکده زیر باران درانتظار یک گاری  یا درشکه بودند تا آنهارا به بالای تپه برساند سرانجام هم مجبور شدند با پای پیاده آن راه پر پیچ وخم را درتاریکی شب طی کنند وهنگامیکه رسیدند شوپن درحال تب وهزیان بود ، این مردم بیرحم این دهاتیانی که تنها میدانستند نان خمیر با کالباس خوک چه مزه ای میدهد وشراب را باکوزه سر بکشند وبرقصند گیتار بزنند وشب را دربغل زنی به صبح آورند از کمک به آنها خودداری میکردند و از هیچ جای دنیا خبری نداشتند حتی نمیدانستند درآنسوی جزیره چندین جزایر کوچک وبزرگ هست ومردمی درآنجا زندگی میکنند .

امروز این جزیره بهترین وزیباترین نقطه گردشگری دنیا شده است وآن خانه متروک یا دیر ویران تبدیل به چند اطاق زیباشد شده ویک پیانوی قلابی درگوشه ای گذاشته اند ویک ویترین شیشه ای که قالبی گچی ساخته شده ازدست شوپن درانجا خود نمایی میکند با چوب چهره اورا میتراشند وبرای فروش عرضه میدارند عکسهایی از چهره شوپن وژرژ ساند برای فروش در ویترنیها چیده شده بی آنکه آنهارا بشناسند ، بی آنکه حتی یک تم از آنهمه ساخته های اورا بدانند ویا بفهمند تنها میدانند یک مرد موزیسن خارجی وبیمار !! دراینجا چند ماهی سکونت کرده گویا | طاعون| داشته است ! زهی تاسف  ، من خیال میکردم تنها درسرزمین ما نوکیسه گی وبی شعوری رشد میکرد گویا این برادر خوانده نیز دست کمی از برادر کوچکتر ازخود ندارد ، دهاتیانی که به مد روز لباس میپوشند آرایش میکنند وخانه هایشانرا به بهترین ویا بدترین شکلی تزیین مینمایند اما......درون کله ها خالی است وتنها به شمارش ارقام میپردازند ویا در قمارخانه وفاحشه خانه ها که هرروز بر تعداداشان افزوده میشود روزگار خودرا بسر میاورند

روزی که شوپن به مایورکا رسید برای دوستش نوشت وارد بهشت شده ام وپس از چند هفته گفت ایکاش کسی مرا ازاین جهنم  نجات میداد ، منهم روزی یک چنین لحظه هایی را داشتم که خوب از قدیم گفته اند : خلایق هرچه لایق

ثر یا ایرانمنش / اسپانیا/ یکشنبه  22 سپتامبر 2013 میلادی واول ماه مهر 1392 شمسی

هیچ نظری موجود نیست: