شنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۹۲

صفحه 36

کلاب !

شام روبه اتمام بود ، درتمام مدت ساکت بمن مینگریست ، چه چیزی درمن توجه اورا جلب کرده بود ؟ پس از شام قهوه خواست ، من ساکت باو وحرکات موزونش مینگریستم ، سلامت بود ، شاداب بود با آنکه جوانی را پشت سر گذاشته اما گویی هنوز چهل سال بیشتر ندارد ، شیک وآراسته بود وبا هرحرکت او بوی خوش آن عطر دلپذیر درهوا پراکنده میشد ، میدانست دارم اورا ورانداز میکنم سرش پایین بود میان سرش برق میزد اما موهای جو گندمی اطراق شقیقه اش همه تمیز وآراسته بودند ، یک سبیل جوگندمی نیز بر بالای دهان زیبایش خود نمایی میکرد ، آرزو داشتم بدانم چه زنی همسر اوست اما میل نداتشم درهمان شب اول از او بخواهم که همه کشوهای کمدش را برایم خالی کند .

او گفت :  من عضو چند کلوب هستم تنها سرگرمی من بازی " بلوت " وپوکر است ، گاهی هم برای گب زدن با دوستانم به آنجا میرویم ، میل دارید با من به کلوب بیایید ودرانجا موزیک گوش کنیم وشما راحت حرف بزنید یا میخواهید شمارا بخانه برسانم ؟

خانه ؟ کدام خانه ؟ آن اطاقک کثیف که مارمولکها از در ودیوار آن بالا میروند؟ نه مرسی ؟ بهتر است با او به همان کلوب بروم وبا مردم دیگری نیز آشنا شوم ومانند امشب دست وپای خودرا گم نکنم وبه سیگار پناه نبرم .

درجوابش گفتم ، بد نیست که با شما بیایم من چندان بابازی وورق آشنا نیستم اما خوب بقول شما موزیک گوش میکنیم.

اتومبیل جلوی درب در انتظار ما بود ، هوای خنگ بیر ون کمی مرا سرحال آورد داشتم کم کم بخواب میرفتم ، با هم بسوی کلوب " ایران و..." حرکت کردیم درانجا عده ای مشغول بازی بودند ، عده ای جلوی بار مشروب مینوشیدند وعده ای هم در پیست  درحال رقص بودند ، گویی همه شهر درانجا جمع شده بود ، درگوشه ای نشستیم او دستور آب میوه داد ، فکر خوبی بود دهانم خشک شده واحتیاج به یک نوشیدنی خنک داشتم > نوشیدنی را دردست گرفت ونیمه کج روبروی من نشست وگفت :

من سه فرزند دارم یک پسر که درایتالیا درس کارگردانی میخواند ودو دختر که یکی از آنها درانگلستان دوره مامایی را میبیند ودختر کوچکم هنوز در سال آخر دبیرستان است ، من با آقای " شین .ز" یا همان خواستگار قدیمی شما در سینما سی درصد شریکم وخودم دو سینمای دیگر در دو خیابان شهر دارم ویکی درشهر ستان ،  یک شرکت وکلوب سینمایی با شرکت دکتر " کاو..." دارم ویک مجله  سینمایی را نیز اداره میکنیم کار من وارد کردن فیلم از اطراف اروپا وآمریکا ست گاهی بعضی از آنها در ایتالیا دوبله میشوند بعضی ها هم درهمین تهران خودمان ، راستی ، شما صدای بسیار زیبا ودلپذیری دارید چرا درکار دوبله کار نمیکنید  من با خیلی از مدیران دوبله آشنا هستم ومیتوانم شمارا به آنها معرفی کنم  ؟ ....دوبله؟ کجا ؟ درکدام مرکز شهر ؟ من هنوز فرصت نکرده ام خودم را بشناسم واین مرد حتی صدای مرا نیزامتحان کرده است .

سکوت کردم ....چیزی نداشتم بگویم ....تنها گریستم ، آه من همیشه احمقم هرگاه کمی مشروب مینوشم فورا اشکم جاری میشود . .. گفتم درحال حاضر تنها یک فکر دارم ، همسرم آزاد شود آنگاه باید برای زندگی وآینده ام تصمیم بگیرم ودراین بین بیاد مادرم بودم که چگونه مرا تنها رها کردو ورفت وهیچگاه هم جواب نامه هایم را نداد.

بقیه دارد.

ثریا ایرانمنش . اسپانیا / ژوئن 2013 میلادی       

 

هیچ نظری موجود نیست: