دوشنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۹۲

صفحه 25

از آن روز پیک نیک وگردش رنج آور دیگر کمتر با به جایی میرفتم ، آن روز هنگامیکه بر گشتیم ، هیچگدام حرفی برای گفتن نداشتیم ، پرده بین ما پاره شده بود ودیوار نحس بی تفاوتی آهسته آهسته بالا میرفت ، دخترک یا فتانه خانم وطاهر دیروز ، با سر وصدا رختخوابش را به اطاق دیگری برد تا بخوابد منهم برای خواب آماده شدم ، ساعتی بعد دیدم همسر عزیز ومهربانم دست دخترک را گرفته او هم بی هیچ مقاومتی بسوی تختخواب دونفره ما  امدند وخوابیدند ومشغول عشقبازی شدند گاهی کلماتی را که دخترک به زبان انگلیسی یاد گرفته بود بر زبان میاورد ( نو ، ایمپلویات ) !! یعنی بی ادب ! اما عشقبازیشان ادامه داشت  ، من ازجایم بلند شدم وبه اطاق دیگر رفتم وفردای آنروز اثاثیه دخترک را به دستش دادم واورا روانه خانه مادرش کردم بی آنکه بدانم آیا باکره است یا نه ویا اصلا باکره بود ؟ وسپس نشستم تا با همسرم حرف بزنم  اما او رویش ر ا برگرداند وگفت ما حرفی باهم نداریم ، باید جدا شویم همین تو، یک زن امل که زیر دست آن مادر امل که همیشه سر  جانماز است بزرگ شده ای ومن میل ندارم که تو بتوانی درآینده مادر فرزندان من باشی ؟! خوب راست میگفت برای من خوابیدن دریک تختخواب سه نفره وشاهد عشقبازی مردی که نام همسرم را دارد با دختر دایه ام آمادگی چندانی نداشتم  ،  خیلی امل بودم ! ، او لابد داشت راه نویسندگان وشعرای معروفی مانند سیمون دوبواررا میگرفت  ، او راست میگفت ، من هنوز مغزم خام ونپخته بود ، هنوز در نیمه راه اشعار حمیدی شیرازی کج وراست میشدم ، هنوز پاورقی مجله هارا میخواندم وهنوز در کنج دلم سوزنی نیش به سینه ام میزد وآروزی دیدن مردی را که در دوران مدرسه  عاشق او بودم، داشتم ، هنوز نوای موسیقی وساز او رشته های پیکرمرا به لرزه درمیاوردند ، من هنوز در کنج خلوت خودم بودم وبه جهان بیرون هیچ نگاهی نیانداخته ونمیدانستم که این کارها در روسیه ، وفرانسه وانگلستان وسایر کشورهای پیشرفته ؟! یک امر عادی است ویک زن وشوهر هنگامیکه پیوند زناشویی میبندند درواقع نباید سد راه آزادی یکدیگر باشند هرکدام میتوانند به دنبال کار خود بروند !!! این امر برای من هنوز یک آشی نپخته بود ، هنوز آشنایی چندانی با کتب نویسندگان تند رو وپیش رو نداشتم تازه کتاب  اشعار فروغ فرخزاد به چاپ رسیده واشعار  او دست به دست میگشت ومن چنان رویم را بر میگردانم که مبادا که روی افکار من اثری بگذارد  من هنوز عاشق رهی وآواز بنان وشعر من ازروزازل بودم نه گنه کردم گناهی پر زلذت اینها برای من وبرای گوشهایم بسیار سنگین بودند  بقیه دارد

ثریا ایرانمنش دوشنبه 27 ماه می 2013 / اسپانیا

هیچ نظری موجود نیست: