یکشنبه، فروردین ۱۸، ۱۳۹۲

شهسوار

جدایی از تو ، شبیه یک زستان سرد است ،

تو که شادی های اندک وزودگذررا،

در این سردی ها ویخ بستگی ها ،

برایم به ارمغان آوردی

جدایی از تو ، همانند یک قله کوهستان پربرف است

روزهای تیره وتار ، وعریانی من

درزمستانی سرد ،  همه جا نمایان است

جدایی تو ، درتابستان گرم ، که مرا بارورساخت

وبهاررا را به ارمغان آورد

بهار ، با بلهوسیهای زودگذرش

تو درتابستانی گرم ومن درزمستانی سرد

بهاررا باور کردیم ، بهار جاودانگی را

میخواهم ترا به یک تابستان داغ تشبیه کنم

تا گرمای وجوت  پیکر سرد مرا

در بر گیرد

جدایی ازتو ، مانند قله های یخ بسته

درهوای خانه موج میزند ، همه جا سرد است

آه ....شال پشمینه ام کو ؟

صدای ریزش برف را از دوردستها میشنوم

" من سردم است " سردم است "

برف همه جارا فرا گرفته

بر ف بر روی آیینه خانه ماهم نشسته

پرنده ها به لانه هایشان برگشتند

آوازشان ناتمام ماند ، باوحشتی کهن از سرما

آنروز که تو آمدی ، پرندگان ، آوازخوان

به پیشوازت آمدند

وآن روز که تو رفتی ، تنها بودی ، تنها رفتی

کسی نبود  ، تو بودی وبا ترسهایت

وناقوسی که بربام شهرها به فریاد درآمد

سفر تو به پایان رسید وچهارپایان تاریخ

ترا احاطه کردند ، و..........

ا سبهایت رها گشتند ، اسبهای بی سوار

                                                  ثریا ایرانمنش.7.4.03

هیچ نظری موجود نیست: