جدایی از تو ، شبیه یک زستان سرد است ،
تو که شادی های اندک وزودگذررا،
در این سردی ها ویخ بستگی ها ،
برایم به ارمغان آوردی
جدایی از تو ، همانند یک قله کوهستان پربرف است
روزهای تیره وتار ، وعریانی من
درزمستانی سرد ، همه جا نمایان است
جدایی تو ، درتابستان گرم ، که مرا بارورساخت
وبهاررا را به ارمغان آورد
بهار ، با بلهوسیهای زودگذرش
تو درتابستانی گرم ومن درزمستانی سرد
بهاررا باور کردیم ، بهار جاودانگی را
میخواهم ترا به یک تابستان داغ تشبیه کنم
تا گرمای وجوت پیکر سرد مرا
در بر گیرد
جدایی ازتو ، مانند قله های یخ بسته
درهوای خانه موج میزند ، همه جا سرد است
آه ....شال پشمینه ام کو ؟
صدای ریزش برف را از دوردستها میشنوم
" من سردم است " سردم است "
برف همه جارا فرا گرفته
بر ف بر روی آیینه خانه ماهم نشسته
پرنده ها به لانه هایشان برگشتند
آوازشان ناتمام ماند ، باوحشتی کهن از سرما
آنروز که تو آمدی ، پرندگان ، آوازخوان
به پیشوازت آمدند
وآن روز که تو رفتی ، تنها بودی ، تنها رفتی
کسی نبود ، تو بودی وبا ترسهایت
وناقوسی که بربام شهرها به فریاد درآمد
سفر تو به پایان رسید وچهارپایان تاریخ
ترا احاطه کردند ، و..........
ا سبهایت رها گشتند ، اسبهای بی سوار
ثریا ایرانمنش.7.4.03
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر