جمعه، اسفند ۱۸، ۱۳۹۱

یک زن و......

دا شتم درباره هشتم مارس وروز جهانی زن چیزکی مینوشتم ، تلفن زنگ زد ، گفت : هه ، هه، روززن مبارک ، هه ، هه،  و.....

گفتم چرا میخندی ؟ گفت خاک بر سر  به من وتو میگویند زن ، ما تنها خودمان را درمشتی لفافه پیچانده ایم وخیال میکنیم آدم هستیم ، روزنامه هارا نخواندی ؟ گفتم ، نه من اهل روزنامه ومجله واین حرفها نیستم .

گفت خاک بر سرت ، میبایست میرفتی زیر فلان امیر عرب میخوابیدی الان چند جزیره هدیه میگرفی ، چند قصر درتمام دنیا میلیاردها جواهر قمیتی ،

گفتم چی ؟ کدام جزیره ، گفت : جزایز متمدن ترین سر زمین دنیا ، یونان . حال بنشین وچشمان کورت را روی دکمه ها بیانداز وچرند بنویس ، که چی ؟ میبایست من وتو از زیبایی  وجوانی خود استفاده میکردیم .

گفتم تو که بد استفاده نکردی اقلا صاحبخانه شدی ومن هنوز اجاره نشینم بعد هم اگر از گرسنگی بمیرم درکوچه ها وخیابانها کنار آشغالها جای داشته باشم محال است زیر پای یک عرب را جارو کنم ، تو اگر میخواهی هنوز وقت داری  ، برو ،خلایق هرچه لایق .

من آنقدر که به آزادی زن احترام میگذارم کمتر باین آشغالها میاندیشم زن درآن حرمسراها با صدها بچه ونوه با پوششهای آنچنانی تنها یک تشک  شیک ویا یک مبل راحت است ، من یک زنم ، یک انسان .حرمت انسانی را نگاه میدارم .

گفت : نه دیگر دیر است اما اگر یکی از آنها به تورم خورد معطل نمیشوم .

خوب ؟ ! زن داریم تا زن ، ومن مینویسم  ، زن ، تو زیباترین آفریده روزگاری  ، شاید حق با او باشد ، این آفریده زیبا برای خوردن وبلعیندن دهانهای گشاد وشکمهای باد کرده به دنیا آمده است . دلم برای مردم یونان سوخت ، دو سر زمین کهنسال وصاحب متمدن ترین ومتفکرترین انسانهای روزگار ، امروز زیر پای لگد شتر سوارها دارند جان میدهند .پارس "ایران" ویونان .

شعرم ناتمام ماند . وحالم بهم خورد .شاید حق با او باشد .

ثریا/ اسپانیا / هشتم مارس.

هیچ نظری موجود نیست: