کریسمس میاید ، سال نو میاید ، حدیث وقصه عیسی مسیح ،
که از ایرانیان قدیم " شب آنرا " به یغما برده اند ، فرا میرسد
ومن با خدای عهد دیرین ، که نامش " خورشید ویا میترا میباشد
در گفتگویم :
خدای عهد وپیمان ، میترا ، پشت وپناهم باشد
براین عهد وبر این میثاق ، گواهم باش
دراین تاریک پرخوف وخطر ، خورشید راهم باش
خدای عهد وپیمان ، میترا ، دیرست ، اما زود
به فرمان خرد از جای برخیزیم
وبا دیو ستم آن گونه بستزیم ، که تا این اژدهای خونخوار، براندازیم
و.......طرحی نو دراندازیم ؟!
شعر " از حمید مصدق / کتاب درفش کاویانی "
زمانی در سر زمین ایران زمین ، همه دربیم وهراس ، ونفس ها درسینه پنهان
و....همه خاموش ، هر فریادی در زنجیر وپای هر آرزو دربند، هزاران آهنگ وساز وآوای خروشان بود ولبها خاموش وشب خاموش ، فضای سینه ها از دردها پر و.......لب خاموش . چراغ شب خاموش ، نه کس بیدار ونه کس قدرت گفتار ، همه خاموش.
درکنار درخت کوچک کاج ، دل من خاموش ، شبم تاریک وشمع ها همه خاموش ، کابوس شبانه با کرم های تاریخ در اندیشه ،و من خاموش ،
ثریا/ چهارشنبه 12/12/12 ........؟!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر