چهارشنبه، آذر ۲۲، ۱۳۹۱

خاموشی

کریسمس میاید ، سال نو میاید ، حدیث وقصه عیسی مسیح ،

که از ایرانیان قدیم " شب آنرا " به یغما برده اند ، فرا میرسد

ومن با خدای عهد دیرین ، که نامش " خورشید ویا میترا میباشد

در گفتگویم :

خدای عهد وپیمان ، میترا ، پشت وپناهم باشد

براین عهد وبر این میثاق ، گواهم باش

دراین تاریک پرخوف وخطر  ، خورشید راهم باش

خدای عهد وپیمان ، میترا ، دیرست ، اما زود

به فرمان خرد از جای برخیزیم

وبا دیو ستم آن گونه بستزیم ، که تا این اژدهای خونخوار، براندازیم

و.......طرحی نو دراندازیم ؟!

شعر " از حمید مصدق / کتاب درفش کاویانی "

زمانی در سر زمین ایران زمین ، همه دربیم وهراس ، ونفس ها درسینه پنهان

و....همه خاموش ، هر فریادی در زنجیر وپای هر آرزو دربند، هزاران آهنگ وساز وآوای خروشان بود ولبها خاموش وشب خاموش ، فضای سینه ها از دردها پر و.......لب خاموش . چراغ شب خاموش ، نه کس بیدار ونه کس قدرت گفتار ، همه خاموش.

درکنار درخت کوچک کاج  ، دل من خاموش ، شبم تاریک وشمع ها همه خاموش ،  کابوس شبانه با کرم های تاریخ در اندیشه ،و من خاموش ،

ثریا/ چهارشنبه 12/12/12 ........؟!

هیچ نظری موجود نیست: