پنجشنبه، آذر ۲۳، ۱۳۹۱

بیگانه زخویش

روز شروع میشود ، با ابری سیاه وغمگین ودر پی آن باران ،  شب پیش گریستم ، برای هیچ ، سایه ای درپشت پنجره اطاقم نمودار شد ، عکس وتصویر > او < بود ، بی اختیار بلند شدم وپنجر ه را گشودم ، تنها یک باد سرد به درون آمد وپیکر مرا به لرزه انداخت .

گمان بردم اوست که برای دیدار آخر ودم واپسین باینسو آمده است ، اما تنها وزش باد بود ، باد ویک سردی نا خوش آیند .

امروز دیگر از آنهمه بیا وبرو وزدو خورد چیزی بجای نمانده حتی آن درختان کهنسال وسنگین که در سایه آنها راه میرفتیم واو بی هدف بین انتخاب سرش را پایین انداخته بود ، خبری نیست ، دیگر از آن فراز ونشیب های دهکده  میگون ودربند وآهار وآن جویبارها وابشار ها چیزی بجای نمانده دیگر نمیتوانیم بر فرش چمن سبز گسترده دراز بکشیم واز یک آینده نامعلوم سخن بگوییم ،  امروز همه چیز ویران شده وبجایش فرشهای سبز رنگ حقیر  وگیاهان خود رو از شکاف دیوارها سر زده است.

در آن زمان که همه چیز آرام بود وشهر ها آباد >او > در تردید ودودلی دست وپا میزد سپس عشق پیروز شد واین عشق از جانب او با یک نوع حسابگیری شکل گرفت ، خانه کوچک وآراسته ما رشک دیگران بود واو رها شده از قید وبند ، افسار گسیخته سر به هر دیواری میکوفت ودر پای هر دیوار حقیری مینشست

امروز او ناتوان روی یک صندلی چرخداردرانتظار مرگ نشسته واز آنهمه شور وشوق جاه ومقام وغوغای اندیشه ها ودر بعضی اوقات کوته اندیشی وآزمندی خبری نیست .

برای من عشق از همه این گفتگوها بالاتر بود.

امروز میکوشم تا نیروی خود را صرف چیزهای باارزشی بکنم ، اگر چه تنها هستم اما افسرده نیستم با طبیعت همراهم با برگهای درخشان گلها که قطرات شبنم بر روی آنها نشسته گفتگوها دارم ، امروز دیگر توجه کسی را نمیتوانم جلب کنم حتی دوستان سالخورده نیز مرا فراموش کرده اند ، اما طبیعت هنوز با من همراه است وهیچگاه مرا تنها نخواهد گذاشت ، 

امروز صبح از خود پرسیدم ، چرا؟ چه نیرویی ترا ودار میکرد تا با آن همه ریاودورویی وسپس خودخواهی من ودیگران را بفریبی؟  همه روزی خواهیم رفت بی چون وچرا اما باید دید ره آوردی را که به همراه میبریم چیست ؟! اگر روز گذشته گریستم نه بخاطر او بود بلکه برای دختر جوانی بود که همه زندگیش را دریک رویای ناشناخته بباد داد ، شرم وحیا وخودداری از به زبان آوردن کلمات رکیک اورا به سکوت وا میداشت ، نه آن دختر جوان دچار ضعف روحی ونادانی نبود ، سکوت او برای امروز بود.

ثریا/ اسپانیا/ پنجشنبه/ 13/12/12/

 

هیچ نظری موجود نیست: