پنجشنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۹۱

خاطرات روزانه

کامپیوتر کهنه من دچار خفه قان شده دیگر  گنجایش ندارد که آنرا پر  کنم خاطرات زیادی دارم هرکجا تکه کاغذی یا دفتری پیداکردم نشستم ونوشتم ونوشتم بد یا خوب برای خودم یک زندگی است دارم زندگی یک قهرمان را مینویسم ، خودم ، خودم ، خودم پر منم منم کرده ام اما میدانم دراین دنیای وحشتاک کمتر  کسی جرئت وشهامت آنرا دارد که حقیقت را بدون پرده پوشی بیان کند ، من این شهامت را درخودم دیدم ودست به کار بزرگی زدم مقداری از آنها درجایی دیگر محفوظ است وتکه هایی را که میدانم به تریش قبای کسی برنمیخورد وبرایم ویروس های گله گنده نمیفرستند مینویسم .هر صبح صبحانه من یک لیوان آبجوش ونان وپنیر است از چای زده شده ام قهوه هم مرا دچار تهوع میکند تمام شب گذشته درپی بوجود آوردن این قهرمان بودم کسیکه بتواند روح وزندگی مرا داشته باشد وآنقدر بزرگ  که روی زندگی من سایه انداخته باشد ومن بتوانم این باو این عنوان را بدهم ، نیافتم !

این روزها قهرمان زیاد است وقهرمان سازی هم درسر هر  چهارراهی ودرسر هر نبشی بیدا میشود مغازه های پولشویی وپول فروشی بی حساب رشد کرده اند نام آنها بانک است وبیمه  ، دزدان علنی دزدی میکنند وقدرتمندان به راستی انسانهارا ازهم میدرند وخون آنهارا با لیوان سر میکشند  آنهاخون می طلبند خون میخواهند تازنده بمانند

ضحاکان مار به دوش سر  تاسر خاور میانه را گرفته واربابی وسروری ورهبری میکنند از  گذشتگان چیزی یا کسی بجای نمانده تنها بازارهای بزرگ که همه یکنوع جنس را ارائه میدهند تا زنهای خوشگل ومامانی ومردان آراسته  را را بیاراایند وبه آغوش نفتی های بوگندو بیاندازند تنها رابطه ما بادنیای خارج هما ن صفحه براق الکتریکی بنام تلویزون میباشد همه چیز برای فروش آماده است حتی غذا های آماده ر ا باکیفت بالایی ارزان به درخانه های شما میاورند!!!!!

چیز تازه وشخصیت جدیدی به دنیا نیامده است نه دیگر ماکسیم گئورگی میتواند مادررا بنویسد نه صادق هدایت علوی خانم رانه رومن رولان نه ار نست همینگوی ونه بتهوون وموزراتی نه شکسپیری نه لئون تولستویی ونه ونه ونه ونه در حال حاضر برده های نوین قهرمانند وشرکت سهامی ( فیفا) با مسئولیت نامحدودمشغول تدارک وساختن مربا های دیگری است.

در میان اشخاص اعم از گذشتگان ویا بازماندگان ویا خارجیان جهان کسی را نیافتم تا بصورت قهرمان ایده آل تصوراتم باشد در آیه های کتب مقدس نیز هیچ بیگناهی را نیافتم که آنر ا تصویر  کنم هزار دستکی ها هرکدام قهرمان خودرا دارند قبیله های تازه ساز وچادرهای نو پا که تیرک آنها میتواند از دیوار  خانه همسایه بلند تر باشد.

همه  تبدیل به ماهییهایی شده ایم درون یک آکواریوم وباید مرتب دهانمانرا بو بکشند مبادا به تخمه ! همسایه توک زده باشیم.

بنا براین قهرمان خودم هستم ومیروم تا اورا به دنیا بیاورم فعلا باردار م وبه هنگام زایش او من فارغ خواهم شد.

بامید پذیرش دوستان یکرنگم . ثریا / اسپانیا پنجشنبه بیستم سپتامبر2012

 

 

هیچ نظری موجود نیست: