جمعه، شهریور ۳۱، ۱۳۹۱

نوزاد 3

من جز ئت وشهامت آنر ا دارم که حقیقت را بیان کنم آنهاییکه درگوشه وکنارا مانند علف هرزه روییده اند جرئت وشهامت روبرو شدن با سر نوشت ومبارزه  کردن باآنرا ندارند خیلی لاغر ومردنی به نظر میاییند برای اینکار باید سالها با پاهای برهنه روی خار مغیلان وتخته سنگها راه رفت مانند ابراهیم از روی آتش گذشت وآن مرغ آتشزا شد که سوخته دوباره زنده شد آنها هیچکدام نه جرئت ونه شهامت ونه شخصیت کار مرا دارند بنا براین میروم تا اورا به دنیا بیاورم "خودم" را واز به دنیا آوردن خود هیچ شرمی ندارم از هیچکس وهیچ چیز نمی ترسم به غیر از مارمولکهای زشتی که از دیوارخانه ام بالا میروند با آنها نیز خو گرفته ام .

من یک زن ساده دل قرن نوزدهم میباشم که تا قرن بیست ویکم راه آمده ام کسانی را بزرگ دیدم که قلبشان بزرگ وروحشان بزرگتر بود من هر دو را دارم ودر  نگهداری آن دو سخت کوشش کرده ام ومیکنم .

امروز خوشحالم که به همه نان و آب رساندم بی آنکه کسی قطره ای آب خنک به کام تشنه ام بریزد در هرخانه ومحلی تکه ای ازمن جای دارد وسر  هر میزو سفره ای وروی هر صندلی وهر زمین وخانه ای تکه های من نشسته است .

من چشمان خودرا پر  دود کردم برای ساختن خودم قبل از هر  چیز لازم بود که زباله ها وخاکروبه های اضافی اطرافم را دور  بریزم چندان مشگل نبود حال تنها نشسته ام وبا وجدان بیدار میتوانم در باره خودم قضاوت کنم

ونقش خودم را روی یک بوم پاکیزه وسفید وتمیز نقاشی کرده وسپس آنرا درمعرض تماشای عموم بگذارم قضاوت کر دن دیدن تنها نقطه عزیمت است من درمورد خودم قاضی سختگیری میباشم چه بسا بعضی اوقات وبعضی از جاها خودم را محکوم میکنم آنهم محکوم با اعمال شاقه نبرد من به پیروزی رسید پیروز برتمام کثافتها وچر کها ودمل های بدخیمی که برروی پوست لطیف ونازکم قلمبه شده بودند تنها قلبم را داشتم وروحم را از هردو یاری گرفتم تا بتوانم این ر اه صعب ودشواررا بپیمایم بی هیچ ریا ومکر وفریبی آنچه بوجود میاید از درون خودم میترواد این نوزاد که هنوز پای به عر ضه وجود نگذاشته پاک وتمیزودست نخورده است هیچ دست آلوده ای باو نزدیک نشده وهیچ میکربی به  روح او رخنه نکرده است این نوزاد هنوز دربطن من جای دارد.

ادامه دارد .ثریا/ ساکن اسپانیا

هیچ نظری موجود نیست: