کم کم خانه خدا درمیان صحرای عربستان داشت کم رونق میشد وکم کم مردم سرشان را به آسمان بردند تاببیند خدایی هست یانه ؟ عده ی بی خدا شدند وبکلی منکر وجود ذی وجود او وآن عده هم که دست به آسمان داشتند واشک درچشم ، درگوشه کلبه های گلی وخشتی خود به سا ز ونمیر زندگی میکردندوهربلایی که برسرانها میامد آنرا به گردن خدا وخالق خود میگذاشتند ، اگر بیماری سفیلس ارثی داشتند یا سل میگرفتند ویا حصبه وتیفوس وکچلی وتراخم !! همه تقصیر خدا بود که دوچشم زیبا به مخلوق خود داده وسپس پشیمان شد اورا دچار تراخم چشم میکرد ویا موهای شفاف وزیبایی به مخلوق دیگرش داده ناگهان حسودی میکرد وبیماری کچلی را براو نازل مینمود ، بلی هرچه بود تقصیر خدا بود وهنوز هم هست نمیدانم خدا چرا رفت درون چهار دیواری یک صحرای بی آب وعلف خانه گرفت ومانند من بین مشتی مهجور ودر یک اطاقک بی روزنه لانه کرد ؟ لابد بوی نفت ر ا شنیده بود ومیدانست آنجا بهتر میتواند خدایی کند.
کعبه از رونق افتاده بود دیگر شعرا نامی از آن در اشعار خود نمیبردند درعوض بیشتر مریمی شددند ومریم شناس .
ناگهان در هفته گذشته فیزیکدانان بزرگ وفیلسوفان لادین ولامذهب وشیمی دانان بزرگ وتولید کنندگان جرمهای آدم کشی ، متوجه شدند که در لابلای ذرات و...... خدا وجود دارد .
کعبه رونق خودرا از سر گرفت وباز حج عمره وحج واجب بر همه مسلمین از نان شب واجب ترشد بخصوص در جامعه ی که اگر حاج آقا وحاجیه خانم نباشی کار ت خراب است .
کسی نگفت :
خدا دردل سودازدگان است بجویید / مجویید زمین را ومپویید سمارا
خدارا نتوان دید که درخانه فقر است/ باین خانه بیایید وببیند خدارا
این فقر ، نه آن فقر درویشان است که ملتی را خر حساب کرده اند بلکه این فقر ، فقر وبیدادگری آدمخوران برسر انسانهای نجیب است.
آنک چشمانی که خمیرمایه آنها بیدادگری بود
اینک به مهر بر روی تو گشاده شد
آفتاب را درفراسوی زمان یافتند ، واما
من بیشترین عشق جهانرا همیشه بتو ارمغان داشته ام
امروز ، دریک چهار دیواری
با پنجره های ویران که بسوی مستراح همسایه
باز میشوند
به انتظار آن تصویر تو نشسته ام
جریان باد را نپذیرفتم وعشق را که نماد تست
در سینه مجروحم پنهان نگاه داشته ام
وجاوادنگی راز بودن را
ثریا. اسپانیا. جمعه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر