پنجشنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۹۰

بهار گم شده

بنشینم بیاندیشیم به جنگلی که ساختیم وخودرا درآن پنهان کردیم ،مهربانیها رابه دست فراموشی سپبردیم وبجایش کینه ها شتری را ببر پیکر بیمارمان نقش دادیم ، ( اماره داران طالبان ) سرنوشت ساز ما شدند وهستی ما چون یک آیینه روشن شکست ونابود شد

امروز درهر دره گشوه ای از دنیا دری به باغ وبوستان گشوده میشود وبهاران را جشن میگیرند وشادی میکنند کارناوال های بهاری راه افتاده اند بی آنکه بگوییند ( بهارمارا دزدیدند) همه درها گشوده بسوی روشنایی وما درانتظار بریدن گلوی مرغ سحر در افق شهر خونین نشسته ایم ، کجا شد آن صبح فرخنده وگیسوی شقایق ، درآن دوران که همه باغچه هاا غرق درگل بنفشه ویاسمن بودند شاعر( توده ها) سرودندکه چرا زلف بنفشه سرنگون است ، چرا لاله  پرخون است ؟ بهار گم شد درعمق چاه جهالت ونفرت وبجایش گل مرگ کاشته شد امروز در باغچه همه افراد گل مرگ میروید .

اگر آوای بلند مرد بزرگ آواز ما بر نخاسته بود وفریاد برنداشته بود که:

شهر یاران بود وخاک مهربانان این دیار//مهربانی کی آخر آمد شهریارانرا چه شد//

صد هزارن گل شکفت وبانک مرغی برنخاست // عندلیبان را چه پیش آمد هزران را چه شد//

امروز همین چند خط را هم از یاد برده بودیم وفراموش کرده بودیم که حافظ ما در هشتصد سال قبل فریاد برداشت " ز فکر تفرقه باز آی تا شوی مجموع //بحکم آنکه چو شد اهرمن ، سروش آمد .

پایداری زبان وکلام اقوام درسراسر دنیا به هرزبانی تکلم شد غیراز زبان شیرین وفاخر پارسی هیچ کجا نامی ونشانی از این زبان برده نشد ، مانکن های کچی با لباسهایی بشکل کفن آخرت درنمایشگاه مد به نمایش درآمد حتی  صورت کچی مانکن هارا نیز پوشیدند تا مبادا گزندی به گوشه ی بیضه پر ابهت اسلام عزیز برسد.

کتاب حافظ ورق ورق  شد واشعار نغز وگویارا سوزاندند وبجایش اشعاری از شعرای عرب نشاندند. آری بهاران ما گم شد

ما می ببانگ چنگ  نه امروز میکشیم // بس دورشد که گنبد چرخ این صدارا شنید//

ساقی بیا که عشق ندا میکند ، بلند // که آنکس که گفت قصه ما زما شنید //

بهاران از راه میرسد وزمانه رخت نو میپوشد در سر زمین فراموش شده من زیر آتشفشان وخاکستر مرگ گمان ندارم که حتی گلی برویدچون همه با مرگ و نیستی ، غم واندوه ، اخت پیدا کرده اند .سی وچهار سال مردم را سر انگشت بازی دادند  هم خودی هم غریبه ، سی وچهار سال بر طبلهای تو خالی کوبیدند ، فراش در هنرستان ناگهان فرهیخته وتاریخ نگار شد ، و........

بسی حدیث ناگفته دارم دراین سرای که همه بهانه است.

از پی کوششی واصراری // شدنی ، کردنی است هرکاری

راه اگر چند پیچ درپیچ است // همت ار بود پیچها هیچ است

امید است که بهاررا گم نکنید وجانش را گرامی بدارید باغچه هایتان پر گل ودلهایتان لبریز از مهربانی وشادی آزادی باشد.

ا شعار متن این نوشته : حافظ / سعیدی سیرجانی

                                         ثریا/ اسپانیا/ پنجشنبه

 

هیچ نظری موجود نیست: