شنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۹۰

خط خبر

صوفی از پرتو می راز نهانی دانست .گوهر هر کس از این لعل توانی دانست .

قدر مجموعه گل مرغ سحر داند وبس / نه هرکو ورقی خواند معانی دانست .

ایکه از دفتر عقل آیت عشق آموزی / ترسم این نکته به تحقیق ندانی دانست.                   غزل : حافظ شیرازی

---------------

جهان ودنیای امروز درست دست عده ی پیر ، بیمار ، علیل وعقل گم کرده افتاده است ، جوانان گروه گروه به تیر غیب گم میشوند وخون گرم آنان را همین ضحاکان حاکم مینوشند

کمترین خوشی وذره ی آسایش را ازمردم دریغ دارند ، هر چه  هست میخواهند شاید هم میل دارند با خود به دنیای دیگری ببرند که خود بر باور آنند.

ووای بر آنانکه نادانسته ویا دانسته به دنبال این بیماران روانی اند، کجا میشود جهانی دیگر یافت ودنیای دیگری ساخت بی آنکه ( پیری) حاکم باشد ؟!

صد ها سال پیش همه چیز به کندی پیش میرفت و اخبار خیلی دیر به دست مردم میرسید ، امروز بمدد تکنو..... همه چیز دارد بسرعت پیش میرود حتی مرگ هم دسته جمعی صورت میگیرد زمان فرصت ایستادن ندارد .

آنجا که توهستی ، شب است یانیمه شب یاصبح ؟ خبر هارا زودتراز من میگیری ؟ نه ؟

زندگی وسعادت من بجایی نرسید  شاید درعوض آرزوهای (شما) بر آورده شود . پایان خوش !

                                             ثریا

هیچ نظری موجود نیست: