امروز آن ستاره سرگردان برای خود مداری یافته است ،ودردایره این مدار میتواند به راحتی گردش کند.
هیچگاه درهیچ مقطعی از زمان ستاره های سرگردان نخواهند توانست صاحب یک منظومه شوند ، مگر برحسب تصادف ، سالهاست از منظومه خیالی خارج شده ام حال خط سیر من مشخص است ، دیگر به دنبال هیچ سعادتی نیستم وبه گرد هیچ تابشی نمیگردم هرچه را که دست تصادف بما ارزانی دهد ویا سر راهمان قرار بگیرد بی پایه وبی اساس است
سعادت دیروز من یک تصادف بود تصادف دو ستاره سر گردان یک شهاب ناقص ، ستاره ای که همیشه درظلمت بسر میبرد واز روشنایی روز گریزان ، او هیچگاه نمیتوانست چراغ یک کاشانه باشد چرا که خود خاموش بود.
هرکجای پای مینهادم راهم را میبست ، به هرکه رو میکردم پیوندها میگسست ، هر آوازی که میخواندم صدایم را خفه میکرد ، هر چه را باآب دیده مینوشتم ، درجویبار بغض وکینه به آب میداد دستهای پاکم را میان دوست دست آلوده او گذارم واو سوگند دروغ ادا کرد
او مظهر پلیدی بود وهنوز جای قطره های خونی که از گلویم جاری شد روی پیراهن پاکم نمایان است
دستهای کوچک وبی رمق من امروز حتی قادر نیستند که ریگی را بسوی یک جیویبار پرتاب کنند.
ثریا / از یادداشتهای روزانه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر