دوستی که امروز سر به زیر خروارها خاک برده ، روزی برایم نوشت :
آدم وقتی فقیر میشه / خوبیهاشم حقیر میشه .
همه باهاش لج میکنن . راهشون کج میکنن
همه طلبکارت میشن . باعث آزارت میشن
........و خدای خوب مهربون . که اون بالاست تو آسمون
الهی پیرت نکنه ! اگه فقیرت میکنه ؟!
درجوابش نوشتم :
آدم وقتیکه پیر میشه . همه چیزاش حقیر میشه حتی پولش !!!
امروز هربار که کج میروم وراست میروم وهر بار که لقمه را
بر میدارم کسی دم میجنباند ومن باید راز کنایه هارا بدانم ،
پیش از آنکه آتشی بپا شود بیاد باد و خاکستر باشم وهربار باید
بیاد داشته باشم که فعل ( شمارا) چندبار صرف کنم وباید بیاد داشته
باشم که» من گمشده ومایی نیست « آیینه هایمان شکسته بایدبفکر
آجر ها باشیم .
هنگامیکه از عشق وپاکبازی میگویم هزاران مشت برسرم فرو میاید
واز پشت شیشه های تهدید دچار دگرگونی میشوم وباید بخاطر بسپارم
( چند ساله ام ) ! .
تلخ است ، خیلی تلخ است هنگامیکه گورستان نوینی را بعنوان خانه
سالمندان جلوی چشمانت میگذارند ، زنده به آنجا میروی وزنده بگور
میشوی ومرده ات را بیرون میبرند ، تلخ است ، تلخ است که همه
ارباب تو میشوند وکسی نمیداند تو همان بودی همان که خورشیدرا در
دستهایت حمل میکردی حال رمق رفته ، دلشکسته باید سر فرود آورد
وگفت : در سر اندیشه ها دارم وبفکر پل نیستم وخود از رودخانه
زندگی گذر خواهم کرد بدون کمک شما .
ثریا/ اسپانیا/ سه شنبه بیست وهفتم دسامبر 11
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر