یکشنبه، آبان ۰۸، ۱۳۹۰

باز کن پنجره را

زمانی ، تاریخ مینویسد ...خوبی سکوت میکند!

تاریخ مینویسد وتاریخ میگوید وتاریخ میسراید درباره ریا کاران این دنیا

در بین این همهمه وگفتگوهای غرض آلود کار من جلو رفتن بوده

هیچ هوسی مرا فریب نداد تنها خشمگینم میساخت ، سعی میکردم

خشم را رها کنم پنجره مهربانی را باز میکردم تا خشم فرار کند.

زندگیم طوفانی و سرشار از هجوم بادهای سمی بود اما جسورانه قدم

بر میداشتم ، امروز میبنینم که دنیا ومردمش چگونه زیر یک پوشش

مهربانی خود ودیگرانرا فریب میدهند ، من هنوز هم جلو میروم

نمیگذارم این سموم واین لجن های بی مایه به پاهایم بچسپند من همیشه

به دنبال حقیقت بوده ام هرکجا که ایست کردم برای یافتن حقیقت بود !

حقیقتی که هیچگاه نیافتم این رهگذران ویران شده این مردم بی مایه

این ریاکاران پرمکر که روزگاری کارشان خود فروشی بود وامروز

نیز خدارا فریب میدهند وبه خیال خود دریک روح انسانی مردم را

نیز فریب میدهند مرا دچار حال تهوع ساخته است.

من تشنه آزادی ، تشنه مهربانی امروز همه وجودم دریک خشم پنهانی

میگذازد خشمی دردآلود پس از یک خواب سنگنین وطولانی اینک

بیدار شده ام دنیای کوچک من سرشار از آفتاب عشق است ودنیای

منفور ومنحوس آنها سر شار  از نفرت وکین.

آخ به دنبال یک هوای تازه هستم دلم میخواهد همه پنجره هارا باز کنم

تا هوای تازه ای به زندگیم بتابد .

انسان همیشه بسته درزنجیر اسارت است با این حال هیچگاه من خم

نخواهم شد. اگر بتوانی خودرا خوب بفروشی موفقی ! متاسفانه من

فروشنده خوبی نبودم همیشه دردهارا بجان میخریدم وامروز نیردر

میان مشتی عوام ، مشتی بدبخت وازده نشسته ام به تماشای زندگی

آنها وخود فروشی هایشان این بار زیر سقف عبادتها!!وخداپرستی

گاهی از خود میپرسم مگر وجود من چه وزنی دارد که هرکجا پای

میگذارم گویی جای دیگری را گرفته ام ؟ !.

ثریا/ اسپانیا/ یکشنبه

هیچ نظری موجود نیست: