جمعه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۹۰

الکتاب والقطرات

از شکر خوردن پشیمان گشته ایم

مرحمت فرموده مارا ( آبنات قیچی ) کنید!

آهان ، یادم آمد نامش چی بود ، آرشمیدس که از پیدا کردن قانون

معروفش آنچنان ذوق زده شد که برهنه از حمام بیرون پرید!!

حال معلوم نیست از کدام حمام ؟ حمام سرخانه داشتند؟ یا حمام عمومی

یا نمره سر گذر ، منهم میل داشتم آن سر ناگفتنی را کشف کنم ! به

دنبال کتاب ظلمت العجایب رفتم بلکه چیزی ، طلسمی درآن بیابم

در جیبم بگذارم  ودوباره بشوم ( ماه پیشونی) ! دراین کتاب هزار

طلسم بود ، برای پیدا کردم دزد که آخ چقدر من به آن احتیاج داشتم

برای سر به نیست کردن حریفان بوسیله انواع سولفاتها برای دنبال

کردن فراریها ، برای پنهان شدن وخلاصه برای جلب معشوق یا -

معشوقه  آنرا درلابلای کتابهای قدیمی ورق شده صندوقم پیدا کردم

معلوم نبود چطوری وارد این صندوقچه آهنی شده  آنقدر دستمالی

شده بود که از حیض انتفاع افتاده بود ورق ورق همه زرد ، خلاصه

آنقدرا آنرا ورق زدم تا قسمت ( دزد درخفا) را پیدا کردم چقدر همه

کلمات قلمبه سلمبه بود که نمیفهمیدم کدام حرف به حرف دیگری

چسپیده است ؟ رفتم به قسمت نامریی شدن میخواستم نامریی شوم

وسری به وطن بزنم وبلکه دزدرا هم پیدا کنم هزار جور راه داشت

قسمت ( سراج القطرات) آخ اصلا معنی آنرا نمیدانستم اگر این همه

کلمات جورا واجوررا میخواندم وبه حضرت ابوالفرج قاصری -

متوسل میشدم وبخودم فوت میکردم نامریی میشدم ، نه این کار کار

من نیست وبقول همشهری کار یک مرد ودو مرد نیست وکار یکشب

ودوشب هم نیست . بقیه اش را دیگر نمینوسم چون باید میرفتم به

دنبال پیدا کردن حروف ابجد کشتن مرغ شانه بسر وپیدا کردن گربه

وحشی وکشتن آنها وچال کردنشان زیر یکدرخت وآنقدر صبر کنم تا

خودم هم مثل آن درخت خم شوم ، نه این کارها از من ساخته نیست

هرکسی را بهر کاری ساخته اند. تا بعد

هیچ نظری موجود نیست: