جمعه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۹۰

داره گریه میکنه

زنی تنها ، اونجا نشسته داره گریه میکنه

دیوار بلور قلبش شکسته ، داره گریه میکنه

کجا دست مهربونی میاد تا اونو صدا کنه ؟

از کدوم جاده میتونه راهشو جدا کنه ؟

او مسافر دلهای خسته ، منزل به منزله

حال شده خسته وچشمش رو به ساحله

زنی تنها اونجا نشسته داره گریه میکنه

دیوار بلور قلبش شکسته داره گریه میکنه

کو دسته گلی کز باغ بزرگ زندگی اونو خرید

کو آن گوهری که از جون او اومد پدید ؟

فرش زمینیش گم وشد زندگیش رفت زکف

رو سینش هزار زخمه ، نشسته تا به سقف

زنی تنها نشسته اونجا داره گریه میکنه

دیوار بلور قلبش شکسته داره گریه میکنه

-----------------------------------

ثریا/ مالاگا / اسپانیا / سه شنبه نوزده ماه می دوهزار ویازده

هیچ نظری موجود نیست: