شنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۹۰

سپیده

دوش غم تو بود ومن و پیکر بی امید

من بودم و سایه وصبحی که نمی دمید

جسمی که سر بسر همه غم بود ودردبود

چشمی گه بیک لحطه ویکدم نیارمید

زهر سو سموم بیکران و شبی تلخ

وزهیچ سو نسیم امیدی نمیوزید

شب داند این که چها بر سرم رفت

گوشم بجز سکوت صدایی نمی شنید

--------------

ثریا/اسپانیا

هیچ نظری موجود نیست: