بر او چه گذشت ؟ او که همه خروش دریاها بود
آن سرو بلند ، درکنار بوته های خاشاک
ووحشی ، نسیم را زمزمه میکرد
او سرد وسنگین درغبار مهتاب ، میلغزید
در سکوت عطر آگین خاک
همچو سروی افتاد ، تا عطر شکوفه های لزران را
در جام بنوشد ، نه جام شوکران را
باران ستاره ریخت بر رویش
در بستر سبز اندیشه های تازه
نترسیم ، نترسیم ، این نسیم بی پروا
گر با تن خویش ستیز کرد
چون خورشید در میان ما همیشه
جاودان است
------------روانش شاد
برای ناصر حجازی که از قدما بود!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر