سه‌شنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۹۰

ناصر خان ، بدرود

بر او چه گذشت ؟ او که همه خروش دریاها بود

آن سرو بلند ، درکنار بوته های خاشاک

ووحشی ، نسیم را زمزمه میکرد

او سرد وسنگین درغبار مهتاب ، میلغزید

در سکوت عطر آگین خاک

همچو سروی افتاد ، تا عطر شکوفه های لزران را

در جام بنوشد ، نه جام شوکران را

باران ستاره ریخت بر رویش

در بستر سبز اندیشه های تازه

نترسیم ، نترسیم ، این نسیم بی پروا

گر با تن خویش ستیز کرد

چون خورشید در میان ما همیشه

جاودان است

------------روانش شاد

برای ناصر حجازی که از قدما بود!

 

هیچ نظری موجود نیست: