شنبه، فروردین ۱۳، ۱۳۹۰

سیزده به تو !

روز  وسر بسر همه یک پرده سکوت

گوشم بجز سکوت ، صدایی نشنود

من بودم بلای سکوت  وغمی گران

روز بود ودیر پایی وفردایی ناپدید

--------

گفتی ! تو زسر خواب کشیدی از شرم

خورشیداز کران افق سر نمیکشد

ای بادلم خیال تو دمساز روز وشب

وای جان که جانم ازغمت آرامشی ندید

----------

هر لحظه با خیال تو  گفتم هزار بار

ایکاش چون خیال  تو ، گوش میشنید

دوراز توام  ای امید دل وآرزو ی جان

نه شام من گذشت ونه برق سحر دمید

ثریا/ اسپانیا / رزوز سیزده بدر !!!!!!!!

هیچ نظری موجود نیست: