جمعه، فروردین ۱۲، ۱۳۹۰

قهوه خانه قنبر

چون است حال بلبلان ، ای باد نوروزی

کز بلبلان بر آمد فریاد بیقراری

-----------

گرد وگرمایی جشن های عید خوابید آیند وروند تمام شد روز رفت

وشب دوباره فرارسید وباز بانگ طبل پاسداران شب بگوش میرسد

آن مرد بزرگ ، بزرگ شهریاران مرده وچشم به راه واندر طلب

کمی عشق ، او رو بسوی خلوت وخاموشی خود کرد ، نه از

خانه زادان خبری بود ونه از چاکران درگاهش .

بانوی نجیب او آواره شهر هاشد وعکس او هر روز درپاورقی ها -

دیده میشد ، خانه زیبای او تبدیل به یک قهوخانه بزرگ سنتی!! شد !

روزگاری در تالار آیینه میشد » کمال الملک «  را دید که درمقابل

( ناصرالدین شاه ) نشسته وصورت اورا نقاشی میکند وچه بسا در

دل او هزاران دردبود وفریادهای بی صدا.

آوخ ، چرا ما بر نمیگردیم تا سر فرازیمان را از نو بیابیم ؟ مگر

شاهان ما جانشینان داریوش نبودند ؟ وچر ا امروز ایران ما باین

حقارت رسیده است ؟ ایران باید به پهنای دنیا بزرگ شود مگر نه

اینکه فرودسی ایران مرده را دوباره زنده کرد وخود به بزرگی رسید

ریشه هایتان درخاک هرزه میروید آی گروه های چرکین بی هویت

ای درختان عقیم بی ریشه وبی وجود .

دسنتاهایتان را نشان بدهید ، شما ! ای روشنفکران ! اندیشمندان ،

نویسندگان ، شاعران متعهد وغیر متعهد مقلدان درباری ، حساب

خود را باید پس بدهید .

دراین همه سالها چه کرده اید؟ تنها نوکر افکار واحساسات خود بودید

تماشاچی مردمی که گروه گروه  درآتش مانند هیزم میسوختند حتی

دود آنهم بشما نرسید ، شما در زیر آسمان صاف وپر ستاره با شراب

ارغوانی وگوشت بره به سلامتی ستاره های گم شده نوشیدید وبلعیدید

هیچ بارانی دستهای خونین شمارا نخواهد شست .

ایکاش همه یکپارچه واهل دل بودند تا دنیایی سراسر نیکی میداشتیم ،

با هنر راستین ، ومهر ومحبت میشد زشتی ها وپلیدی ها را از روی

زمین پاک کرد ، ایکاش به آسانی خودرا نمی فروخیتم ودرخدمت

دشمن دست بسینه نمی ایستادیم .

چرا بشر همیشه به دنبال هرکه گمراه تر وستمکارتر است میرود ؟!

-------------------------ثریا/ اسپانیا/ اول آپریل ------------

هیچ نظری موجود نیست: