آهای ، ای دلقک دیوانه
بگذار که از میان دروازه بگذرم
آی دلقک بیگانه
بگذار آوای بلبلان را بشنوم
من کوچکترین صدای نفسهارا میشناسم
از وحشت چشمان باز
دهان های بسته ، بیخبر نیستم
من خواستار دنیای تو نیستم
از دیوار بلند تو نمیترسم
پیامبران بی سلاح
همه گم شدند ، نابود شدند
من به دنبال آزادی انسان
من خواستار عشق انسانیم
دراین ژرفای تنگ وتاریک
جایی که نسیم می ایستد
» من انسانم ، شاعر نیم ، برگ درخت نیم «
» من نبض زخم آلود زمانه ام «
زخمهارا خوب میشناسم
به هنگام طلوع ماه ، در مسیر دیوار باغ
بلبلان آوازشان را به سکوت میکشانند
آه ... ای دلقک بیمار
گلها خوشحالند ، شاخه ها بیدار
اندیشه باران همیشه در سرشان هست
( بهاررا باورکن )
در بهار بانتظار نشسته اند
-----------------------------
قطعه دوم !
به امید راه امدادی
درد دل بردم به نزد استادی
من عاشق بینوای یاس آهنگ
ناله سر دادم که ( ای فرهنگ)
چه فسون دربغل داری ؟
که ز بوزینه ها خبر داری
گر نمیزدی این ساز فسون
شکل بوزینه ات درمیان نبود
این زمانه هرچه آیدم بخیال
نقش بوزینه دارد این جمال
-------------------------
ثریا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر