یکشنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۹

من خود یک ملتم

مرضیه ، مرضیه، مرضیه! طناز ، رعنا وعشوه گر.

بشد دل زدستم /چو مجنون مستم/ندانم که هستم ،نمیدانم

کجا بوده م وکی /که داده مرامی/ چرا واز چه مستم

نمیدانم !

---------

گذاشتم آبها ازآ سیاب بیفتد همه مجیزهایشان را بگویند بنویسند سپس

من شروع کنم وترا به محاکمه بکشم ، تو آزاد شدی برای همیشه

آزادی خودرا به دست آوردی ودرکنار یگانه دخترت آرام گرفتی

امروز من به تنهایی میخواهم از تو سئوال کنم  وببپرسم چرا ؟

چرا ؟ پشت به ملت خود کردی با آ نکه میدانم دیگر صدایی ازتو

بر نخواهد خاست ، این حق را دارم بعنوان یک ستایشگر هنر تو که

از نوجوانی تا امروز با صدای تو زندگی کردم بپرسم ، چرا؟ چرا؟

چرا پشت بما کردی وخانه دردل دشمن ، چه ارمغانی به دست تو

دادند، نه منلینا مرکوری شدی ، نه نانا موسکوری ، نه ماریا کالاس ،

با همان ترانه های قدیمی روی سن وکنسرتهای دستوری رقصیدی با

عشوهایی که دیگر شایسته سن تونبود از مسجد به خانقاه واز میخانه

به بیگانه سر سپردی ودرپای یک سردار بی نشان ویک سلطان بی

تاج وتخت افتادی تو ، با آن صدای طلاییت میتوانستی تا ابد بر

قلبها حاکم باشی نه تنها درسینه گروهی جدا یافته وبقول خودت تافته

جدا بافته ، شاید میخواستی ستاره اقبالت افول نکند ستاره اقبال تو

در سر زمین خودت میدرخشید وتا ابد پایدار میماند امروز در یک

گورستان غریب ودورافتاده برای همیشه از ما وملت دورشدی وکم کم

فراموش خواهی شد.

آخرین بار که ترا دیدم درآخرین سفرم بود در خانه  آشنایی میهمان

بودم وصاحبخانه ترا پنهان وبا احتیاط ( از ترس محتسب ) بخانه اش

آورد واین محتسبان همانهایی بودند که همه ثروت ملی مارا به یغما

بردند وملک خاتون بر تخت نشست جیره خواران دربرابرش گرد آمدند

تو نیز مانند ارثیه ودارایی های ما ضبط شدی .

آن شب پیراهنی بلند وسیاه با یقه طور پوشیده وموهای تازه سپید

شده ات را بصورت طنابی بافته در پشت سرت انداخته بودی ،

این هیبت آنچنان مرا شگفت زده کرد باور م نشد که این همان زن شیک

وسرزنده درباری است ؟ تلخی وکدور ت از چهره ات میبارد ،

در آن شب سه نسل بانتظار  شنیدن صدای توبودند مانند زهر تلخ وخالی

ازهر گونه احساس خواندی ، اما گویی از یک تکه سنگ سیاه آواز

بر میخیزد .

در  خانه خودت ومیان ملت هم ترا دست به دست وروی شانه ها

میبردند ، امروز دلت خوش است که چند روزی نامه عرب زبان

وچند خبرنامه خود فروخته زیر نام خبر - آگهی مرگ ترا اعلام

داشتند؟ ودرمراسم خاک سپار یت گلهای فروان بیاورند؟!!!

هرستاره ای درمنظومه خود یک ستاره است وهنگامی که از منظومه

خود خارج شود ، دیگر ستاره نیست ، اخرین گام تو وآخرین قدم تو

میبایست بسوی سرزمینت باشد.

گمان نکنم ملت ما هیچگاه بتواند کسانی را که پشت به او کرده اند

ببخشد اگرچه ستاره تابناک هنر بوده ویا باشند.روانت شاد.

------ثریا /اسپانیا/ یکشنبه 25 مهرماه 89

 

هیچ نظری موجود نیست: