چهارشنبه، مهر ۱۴، ۱۳۸۹

پسر خدا تنهاست

سوگند به عزت وقدر ومقام آزادی

که روح بخش جهان است نام آز ادی

به پیش اهل جهان محترم آنکس یود

که دارداز دل وجان احتر ام آزادی

اگر خدای به من فرصتی دهد

کشم ز مرتجیعین انتقام آزادی.......فرخی یزدی

-----------------------

جشنها شروع شدند ، همه شهر آکنده از » ایمان است « ! زنگها

به صدا درآمده اند وبانوان ودختران زیبا وطناز با لباسهای پرچین

ورنگارنگ خود که موهای افقشان آنهارا گلی همرنگ لباسشان تزیین

میکند ، بر کالسکه های شخصی سوار ویا برپشت اسب نشسته و

آرام آرام راه پیمایی میکنند اشراف وبزرگان روی بالکن خانه هایشان

که غرق گل وپرچم است  با افتخار مینشیند وتماشگر این شور وهیجان

میباشند.

در  هرگوشه شهر بساطی راه آفتاده است رستورانها ، بارها ، میکده ها

لبریز از جمعیتی است که از هرسو آمده است ، بوی پهن اسب بر روی

سنگفرش کوچه ها بوی عطر زنان بوی گل یاسمن وعطر شیر برنج

بوی خوش قهوه وشیر کاکائو فضاراپرکرده است.

همه با لباسهای شیک خود آمده اند تا » ویرجین « آنهارا متبرک سازد

و....آنکسی که با دستهای میخ شده وخون آلود بر یک تکه چوب در

گوشه ای تاریک آویزان است ، بیاد دوران تنهایی این گله سرخوش است

او گمان میکرد که برای همیشه دروجود نسلها باقی خواهد ماند وهرگز

ندانست که وجودش در یک شمع گچی خلاصه خواهد شد.

محراب غرق گل است وآغشته از طلا کشیشان همه با لباسهای اطلسی خود

برای این گله فراموش شده دعا میخوانند وآرزوی دارند که پسر خداوند

بسوی آنها برگردد.

زندگی آهنگ آرامی دارد اگر کینه ای هم هست برای حفظ ظاهر پنهان

میشود و....پسر خداوند تنهاست .

چهارشنبه . ششم آکتبر. 2010

ثریا/ اسپانیا .

 

هیچ نظری موجود نیست: