یکشنبه، مهر ۰۴، ۱۳۸۹

طلوع کدام خورشید

به هنگام مرگ درختان در  فصل خزان

در کوچه باغهای سنگی دیروز

ورودخانه جاری شب

سنگ ریزه های عشق مرا ، جستجو کن

زنی که از میان در ختان طلوع کرد

دیگر عشقی نمانده

نامش فراموش شده

فرجامی ندارد ، این واژه بیگانه

در مرز بهار مینشیند

در زمستان میمیرد ، به هنگام مرگ گلها

بر شاخه درختی آویزان میشود

مانند یک چکاووک پیر

فرهاد مر د ، از یادها رفت

شیرین نابیناشد وبه هنگام غروب آفتاب

با پشت خم شده

از دهشت خدایان دروغین

بخاک نشست

در آن دیار آتشین ، یاران همه رفتند

همه رفتند واز یادها هم

دیگر کسی نیست وبر سنگفرش کوچه ها

صدای پایی نمیاید

باید به سوگواری نشست ، بر روی گورهای متحرک

ابرها را کنار  زد تا ستاره هاپیدا شوند

درهای شهر را بازکرد

تا گنجشکان به خاکستر نشسته

باز گردند

صدایی شنیدم ، صدایی که درزیر زمین

سفر میکرد

درخانه ما سکوت فریاد میزند

وسکون نشسته است

ایکاش میشد بدانم ، کدام ستاره

واز کدام سو خواهد درخشید ؟!

......ثریا/ اسپانیا /......... یکشنبه

 

هیچ نظری موجود نیست: