دوشنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۸۹

مرثیه

مگر دیگر فروغ ایزدی آذر مقدس نیست

مگر آن هفت انوشه خوابشان بس نیست

زمین گندید ، آیا برفراز آسمان کس نیست ؟  . اخوان ثالث

.....

نمیدانستم که چهره  اش بهت نانجیبی دارد

چه میدانستم که پرنده مردنی است

وصدایی هم نمیماند

به پرنده گفتم :

پرواز را فراموش کن

موشهای صحرایی را بخاطر بیاور

آنها میدانند که چگونه میشود گندمزاررا درو کرد

آنها میدانند که چگونه میشود دانه های گندم را

دزدید

وبه ( خیال ) خیانت کرد

چشمانم بر آن نوازش ها بود

لبانم فرو افتادند

زیبایی کلامی را که میشد نثار عشق کرد

بازهر آغشته ساختم

اسیرانی بی تقصیر دراسارتند

وموشها آزادانه گرد آنها میگردند

نسل خسته ما فرو مردوخاموش نشست

دیگر  شکوفه ای بهاران را نخواهد دید

عقربه های ساعت

نماگهان به جلو خزیدند

ویک روزما یکسال شد

ما خسته وشکسته وشما ای پیروزمندان

کامتان شیرین باد

...........ثریا .اسپانیا ...........

هیچ نظری موجود نیست: