جمعه، مرداد ۲۹، ۱۳۸۹

عریان شو !

مارا بجز این خدا ، خداییست

کان قادر ملک آریایی است

-----------

اگر عریان شوی ،

پیکر زمین را به تماشا گذاشته ای

زمینی ، تهی از اندیشه

زمینی خالی از گیاه

اگر عریان شوی

ابر ها به هیجان خواهند آمد

وباران پیکرت را میپوشاند

اگر عریان شوی

پیکر تو جایگاه ریشه ها خواهد شد

دهانت ، در یای عظیم گوهر هاست

درختان ، خوشحال  با شاخه ها یشان

در پیکرت لانه میکنند

آنها در بنا گوش تو بخواب میروند

اگر که ، عریان شوی

من ، به جستجوی دریا میروم

وتو بجستوی خود که ، زمینی

------------

میخواهم به آسمان پرواز کنم

میخواهم از دیوار بلند » چین « بالا روم

میخواهم در قلبی لانه کنم

میخواهم دیوارهای سیمانی را

با میله ای داغ ، سوراخ کنم

کودک رنج دیده زمان

خشم تو ؟ از عشق ؟

آه.... چه خشمی

یک پیکر زخم خورده را

در بغل داری

در شن زارهای خفته

میان شهر کورها ، شهر تاریکی ها

چشمه رویا ها خشک شدند

جلبک های گرسنه ؛ دریا را دربرگرفتند

کودک رنج دیده

چهره ات به رنگ برگ درختان پاییزی است

--------ثریا / اسپانیا / 20 آگوست ----------

 

هیچ نظری موجود نیست: