ز زهد خشک فتاده است لزره درتنم
خوشا دمی که چو دزدان عمامه برافکنم
مرا که قله قاف است مسکن و ماوا
چرا به کوی خرا فاتیان بود وطنم ؟
کجا ز کوثر جنت جرعه ای یابم
که در سراچه این دهر دوستدارمنم
مرا بکار نیاید بهشت چون دزدم
روم بگلشن دوزخ که مرغ آن چمنم
چه مالها که بدزدی ستاندم زمردم
ولی افسوس که اکنون بی پیراهنم
پیامبران همه چوپان بودنددرعالم
مرا نگر که دراین روزگار چاه کنم
..........اشعار پیغمبر دزدان ............
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر