نیلوفری که زورق سیمین بر آب داشت
جا درهزار دایرهء سیم ناب داشت
بر سبزه ها ستاره شبنم دمیده بود
در چشمه ها بلور روان پیچ وتاب داشت......سیمین بهبهانی
..............
درست ده سال از آخرین باری که ترا دیدم میگذرد از روزی که ترا
مانند خواهری بزرگ درآغوش گرفتم وبوسیدم وگریستم.
دیگر هیچگاه ترا ندیدم ومیدانستم هم نخواهم دید شانس اینرا ندارم که
دربین بزرگان باشم !، از دور ستایشگر تو واشعارت بودم .
تو برای من نمونه قدرت واحساس ، قویتر از قدرت وعمیق تر از
همه عواطف میباشی ، من وتو در سر زمینی به دنیا آمدیم که همه چیز
دارد بغیر از آزادی سر زمین اهورا مزدا که با هجوم اقوام بیگانه
آن روح پاک کثیف وآلوده شده فلات سر بلند ومغرور که روزی
جلوه گاه آزادی وسر فرازی بود اما اکنون نفس آزادی وعدالت در
آنجا مرده اهریمن ظلم وخود رایی آن مهد روشنایی ونوررا تاریک
وسر زمین آزادگان دخمه بندگان وبردگان است .
تو درهمان سر زمین فریاد آزادیخواهی را بلند کردی فریادی که
از گلوی خاندان بزرگ تو نیز بلند بود ،با سر نترس با تمام قد وجلوه
ایستادی درسر زمینی که هیچکس حق ندارد هرطور که میل دارد فکر
وهر طور دلش میخواهد رفتار کند همه باید مطابق اصل :
« استر ذهبک وزهابک ومذهبک « عقیده ومرام خودرا پنهان
کنند وتمایلات سیاسی حتی عشق را مخفی سازند تا بتوانند خوشنام
ودست نخورده باقی بمانند !!! و تو ترانه عشق را سردادی .
تو زیبای را در ک کردی وزن بودن را شناختی وبا تمام وجودت از
این زنیت دفاع کردی .
تولدت مبارک سیمن خانم بهبهانی .
............ثریا/ اسپامیا/ سه شنبه................
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر