دوشنبه، تیر ۲۸، ۱۳۸۹

محبوب خد ایان

خدایان لایتناهی ، به عزیزان ودردانه های خود ، همه چیز رامیبخشند

همه چیرا درتمامیت خود ، لذت لایتناهی وغمهای لایتناهی را.

متاسفانه من یکی از دردانه های این خدایان نبودم ، محصول برخورد

یک اتفاق  وتولدم نیز اتفاقی بود.

اعترافات ژان ژاک روسورا میخواندم ، این نویسنده بزرگ قانون  و

نویسنده امیل از دردانه خدایان نبود این پدر انقلاب فرانسه یک بیچاره

واژگون بختی بود که نیم یا سه ربع وجودش را دیوانگی فرا گرفته بود

تمایل به خودکشی دراو موج میزد اما با همین یک ربع واندک تمایلی

که به زندگی داشت توانست مورد احترام دنیا قرار گیرد ، باوجود آنکه

بقول خودش اشکهای فراوانی ریخت او که توانست دنیارا تکان دهد

فرزندخوانده مادر طبیعت وزندگیش بصورت موجی از احساس ویا -

بصورت احساسات در سراسر عالم گسترده شد .

به راستی آیا میتوان این مرد همیشه گریان را محبوب  ودوست داشتنی

دانست ؟ کسی نمیداند ، نمیخواهم امروز خودم را باکسی مقایسه کنم

که اعترافات او سراسر عالم را فرا گرفت اما میل دارم زندگینامه ام

را بنویسم وخواهم نوشت .

.......................

درجان همه فریاداست ، عشق به زیستن

فواره های عصیان قد کشیده اند

دیگر خلاصی نیست ، آنها از خاک

رها شده اند

شکوه بزرگ ، شکوه مرگ

شکوه عشق فواره ورسیدن او به آسمان

زمین ویرانه

با خود میکشد ناباوری هارا

فواره ها رها شدند ، قد کشیدند

آن زندانیان عاصی

میدانم ، میدانم ،برکت ازز مین رفت

خشک وبی آ ب وداغ

به نم باتلاقی هم زنده نیست

آسمان گرفته ، ابری نیست

گزمه ها شلاق به دست ، بر پیکر نازک

فواره ها ، میکوبند

بی فایده است ، فواره ها قد کشیده اند

.............................................

ثریا/ اسپانیا/ دوشنبه 19

 

 

هیچ نظری موجود نیست: