چهارشنبه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۸۹

آنروزها !

اوخ ...... چه دوران خوشی بود درآن زمان که کله هایمان خالی

وپوچ بود ، چه دورانی بود آن زمان که تنها پای صحبتهای ملال آور

ملای مکتب وملای ده مینشستیم واراجیف آنهارا بجان ودل گوش داده

وآنهارا در سینه رویهم می انباشتیم ، در آن زمان نه » کپرنیک«

میشناختیم ونه فروید ونه نیوتن  همه خون پیا مبران دردرون رگهایمان

جاری بود عمامه سیاهان همه سید اولاد پیغمبر بودند وعمامه سفیدان

ملای ده ویا آ قای بالای منبر ومسجد ، وهمه دراین رویا بسر میبردیم

که این ذات  ووجود ذیوجود از خاک مقدس وآب پاک ومطهری ساخته

شده وابر وباد ومه وخورشید وفلک همه درکار گل اند .....تا مانانی

به دست آورده وبه غفلت بخوریم ، شبها به قصه زن بی شوهر / دختر

ترشیده بی پدر / وحسیتن کرد شبستری / گوش میکردیم وغرق لذت

دنیوی بودیم .

ناگهان چیزهای جدیدی وارد دنیای ساکت ما شد وفهمیدیم مردی یهودی

در آن سوی دنیا میگوید که : زمین گرد است وعاشقا نه به همراه

ستارگان به دور خورشید میچرخد .

دیگری آمد وگفت : این زمین گرد جاذبه  هم دارد وهمه چیز از روی آ

فرو میریزد ، رفته بود زیر درخت سیب ، همان میوه ممنوعه که مادر

گناهکار ما خودش خورد وبه پدر بدبختمان هم دا د ودر نتیجه خداوند

تبارک وتعالی با تی پا هر دور به روی زمین انداخت که تا آخر عمر

دورخودشان بچرخند ، بچرخند .

از همه بدنر یک یهودی اتریشی بنام فروید پیدا شد و حرفهایی زد که

از قوه درک مغز ناقص ما بیرون بود ، او گفت :

» عنان عقل واراده وهمه فضایل ما درچنگ شعور باطن ماست  « !

این یهودی اتریشی لا مذهب همه چیز راپیچید لای زر ورق وجان   و

روح آدمیان را ببازی گرفت ودندانش را به همه جا فرو کرد حتی

به جاهای بد بد.

آه ...چه روزگار خوشی داشتیم  درآن زمان که احمق بودیم حال همه

به تکاپو اتفتاده ایم ، آن روزها اسب وخر را به خدمت میگرفتیم و

مرغ وخروس وگوسفند را به درون شکم میفرستادیم تا ا ینکه روزی

مردی دیگر بنام داروین پیدا شد وگفت :

خیر همه ما از نسل حیوانی بنام میمون وگوریل میباشیم .

ای داد وبیداد ، همه حرمت ما برباد رفت حال که فهمیدیم همه عموها

وعمه زاده های ما میمون وگوریل بوده اند پاک نا امید شدیم .

خوب ! خلایق هرچه لایق

من میگویم زمین بشکل ذوذنقه است دلیل هم دارم هزا رگوشه دارد

ودر هر گوشه اش چیزهای اسراز آمیزی پنهان است که هنوز ما

از آن بیخبریم .

در آن روزها ما چه میدانستیم اقتصاد یعنی چه ؟ مارکت چی هست

وکجا وچه موقع باید وارد بازار شد؟ بمب اتم چی وچگونه موجوی

است ؟ ......

آخ ما بین یک پرانتز بزرگ به دنیا آمدیم وزندگی کردیم وپرانتزبسته

شد ودیگر هم نمیتوانیم برگردیم به مکتب خانه ها وپای وعظ ملای ده

اینجاست که ! همه گم شدیم ، از کوچک وبزرگ در کوچه پس کوچه

وبن بستها گیج وگم وبه دور خود میچرخیم ، میچرخیم ،

...........ثریا المدینتاله والسپانیا !!!!.........

 

هیچ نظری موجود نیست: