تضمینی بر نوشته : گابریل گارسیا مارکز * حاصل عمر *
..........................................................
در پانزده سالگی فهمیدم که داشتن یک پدر خوب یعنی چه ! ومن از
آن محروم شدم .
در هفده سالگی یاد گرفتم که عاشق باشم !
در بیست سالگی فهمیدم ایثار درراه عشق یعنی چه ؟
در بیست وسه سا لگی فهمیدم مادر بودن چه نعمت بزرگی است
در سی وپنج سالگی فهمیدم دو نیروی متضاد در من جریان دارد
یک نیروی محکم مردانه، ویکی نیروی ظریف زنانه ، از نیروی
قوی تر فرمان گرفتم .
در چهل سالگی فهمیدم یک زن تنها در میدان زندگی چگونه مطرود
وبیرون از دایره است .
در پنجاه سالگی فهمیدم نیروی زندگی در من جریان دارد وباید از
آن بهره بگیرم .
در شصت سالگی سخت به ایمان چسپیدم
در هفتاد سالگی فهمیدم داشتن چند نوه چگونه انسان را زنده نگاه
میدارد
وامروز میدانم که باید همه آنچه را که طبیعت درمن به ودیعه گذاشته
محترم شمرده ودر حفظ آن بکوشم .
..........
ای زیباترین چهره صبح ، یک دم بگشا
جنگل انبوه مژگان زیبایت را
تا ببوسم آن بلور اشک شب را
تابگیرم درآغوش آن شیرین مهتابگونه دخترم را
وببوسم آن گل نیلوفری را
که از نوازش گرم دستهایش
عمری دوباره میابم
...........ثریا/ اسپانیا/ یکشنبه..........
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر