آخر این آتش سوزان بجان تو زچیست ؟
اینهمه ناله واندوه وفغان تو زکیست ؟
هیچ گلی نیست که زیبنده ه عشق تو باشد
اینهمه عشق فروزان وامان تو زکیست؟
..........
نه ! من نه آن زن افسونکارم
که همه نیرنگ وفریب یاشد
من نه دلباخته وشیفته صد یارم
من نه آن دلبر صد دلدارم
فکر واندیشه ام بی پایان است
جای مرغ خردم بر سر کیهان است
عشق من آتش افروخته یزدان است
عشق من دلبر زنده جاویدان است
............
بالله ای خلایق که من خار نیم
خوب میدانید که بدکار نیم
نیست از مال شما درمی در جیبم
نیست از مال خسان پیرهنی برتنم
روزگاری منهم پدری داشته ام
گنج زری وسیمی ودرمی داشته ام
پدر م نیست به گمنامی مشهور
همه دانند که به خوش نامی گهرم
مادرم گوهرتابناک بود ازکان ادب
لیک چو گهر های دگر سوخت دربرم
...............................
تقدیم به خانه فروشان وخود فروشان
ثریا/ اسپانیا/
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر