امروز نمیدانم چرا ناگهان بیاد ( میسیز ، ک/ ف ) افتادم که سالهاست
با میم بهترین دوست خود قطع رابطه کرده است شاید دلیل آن این است
که دیروز مجبور شدم به مرکز شهر بروم ودوباره چشم به چشم هم
وطنان بدوزم که هرکدام یک ژنرال درجه گم کرده وبانوانشان هرکدام
یک دوشس نیم تاج از دست داه اند ؟! وجالبتر آنکه با مراکشیها بیشتر
دوستی دارند تا باخودشان !.
میسیز ک. ف .بخا طر جناب اوباما با میم رابطه اش را بهم زد ،
روزی از او پرسیدم برای یک امر باین بی ارزشی تودست از بهترین
دوست خود کشیدی ؟ درجوابم گفت :
اولا ، اوباما امریکائی است وصرفا چون پوست او تیره است نباید باو
ناسزا گفت .
دوم ؛ او پرزیدنت انتخابی ما آمریکاییها ست واین توهین به شعور ما
وانتخاب ما میباشد .
درا ینجا چینی ها بیشتر موقعیت تجارتی را دارند بدون آنکه یک کلمه
درست وحسابی زبان بلد باشند در هر خیابانی چند مغازه چینی ، میوه
سبزیجات ، لباس ورستوران دیده میشود اما......اما ایرانیان اینجا
از بهترین زبان دانان این شهر میباشند هنوز یک مغازه کوچک بقالی
باز نشده ویک رستوران درست وحسابی ایرانی که بتوانی در آنجا
غذا بخوری نیست مگر ( از خودشان) باشی !!! واین خودشان !!!
من نمیدانم چه کسانی وچگونه این جدا سازی ایجاد شده است ؟.
سی سال ا ست من دراینجا زندگی میکنم وهنوز یک ایرانی را بعنوان
یک دوست خوب ندارم ، جالب است نه ؟ ارامنه ، باخودشان میباشند
وگاهی خدارا شکر میکنم که دست روزگار مارا بسوی ارمنستان
پرتاب نکرد تا در سرزمین این موجود ات تافته جدا بافته زندگی کینم
اقوام بهایی باخودشان جمع وراه خودشان را د ارند وهنگامی جواب
سلام ترا میدهند که بدانند میتوانند ترا بسازند وتبلیغ کنند .
مجاهدین باخودشان هستند ، سوئدنشینان ودانمارک نشینان که حالا همه
با پولهای جمع آوری شده دراینجا بیزنس راه انداخته اند به گونه ای
با تو بر خورد میکنند که گویی تو از یک آسمان دیگری پائین افتادی
بهترین دوست وهمکار قدیمی من بهترین دوست یک( خانه تمیزکن
مراکشی میباشد) !!!!!با او به همه جا میرود .
هنگامی به تنها رستوران ایرانی میروی آنچنان با افاده وتکبر ترا
میپذیرند گویی آمدی غذای مجانی بخوری وموقع گرفتن صورتحساب
چند باره ترا درلیست میگذارند ،
با میسیز ک. ف به کلاب امریکائیها میروم آنچنان مرا دربغل میفشارند
وخیر مقدم میگویند زیرا دوست دوست آنها میباشم وسعی دارند بهترین
را جلوی من بگذارند، میسیز کاف . ف بهترین دوست ورفیق وفامیل
من است وهمیشه با آنکه خودش بیمار است بمن میگوید :
در هرحالی وهر زمانی میتوانی روی من حساب کنی واشک چشمان
مرا پر میکند که چرا این جمله را ازیک هموطن نمیتوانم بشنوم.
بدینگونه زوال یک سر زمین صورت میگیرد وسر زمین دیگری رشد
میکند...........ثریا . اسپانیا . جمعه.......................
....................................................
جمعه ها همیشه ما غمگین میسازند ، نمیدانم چرا ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر