چهارشنبه، اسفند ۱۲، ۱۳۸۸

خواب دیدم

شاعر نیم وشعر ندانم چیست...........

...................

من خواب دیدم ، خواب درها ی باز را

خواب میله های آهنی ذوب شده

خواب دره هارا

همه دهان باز کرده بودند

ویک یک را به درون خود میخواندند

در میدان شهر ولوله بود

حضرت سوار بر اسب شمشیر میزد

میکشت

وخون همه جا جاری بود

مادرم به حضرت ومسجداو سخت مومن بود

مادر نمازش را درمسجد حضرت میخواند

وهمانجا بخواب میرفت

مادر میگفت : حضرت ظهور کرده

ودوباره غش میکرد

آه .....حضرت آمد با کتاب

و دعای فتح القلوب

او میاید ، با بوی گلاب

آه ....چه نشانه خوبی است

او خواهد آمد وخون تازه جوانان را خواهد نوشید

این بار باکاسه چینی !

خر دجال ظهور کرده بود

حال حضرت میامد

مگر  مادر نگفت قبل از حضرت خر دجال ظهور میکند

مادر ایمان داشت

او هفت پسرش را قربانی کرده بود

و...رو سپید بود

آه دوباره شهید ! شهید

وگلاب ، شله زرد وآش نذری با زعفران

( همه در پی آزادی )

شکوه خون با آب دریاچه پراز ماهی

................................................

تقدیم به آنانکه مارا فریب دادند وبازهم میدهند.

 

هیچ نظری موجود نیست: