چهارشنبه، آذر ۰۴، ۱۳۸۸

شب است وبیشه ها غمگین وخاموشند

چراغ لاله ها ، از غم سیه پوشند

کبوترهای زخمی از سموم باد دی

به دار شاخه ها ، مبهوت وبیهوشند

بیاد آن شبهای خونین وبی پایان

شقاقها نیز عزادارو سیه پوشند

کبوترها ، دراین شبها  ی طولانی

میان بامها ، آرام وخاموشند

ز رخسار کبود گل لاله پیداست

تبرها  با ساقه گل  هم هماغوشند

ستاره ها دراین فصل ملال آور

دوباره از خیال شب فراموشند

ببین ، یاران بجرم سوگواریها

چو کولیها ، همیشه خانه بردوشند

.......... ؟

خاطر تو ، از مسیر لحظه های من جدا شد

در حریم جنگل اندیشه ام  آتش به پاشد

آشیان قمری های جوان ازر ویش با د

از فراز شاخه های خشک پائیزی رها شد

...........؟

 

هیچ نظری موجود نیست: