یکشنبه، مهر ۱۹، ۱۳۸۸

وهم سبز سبز

» نام برگرفته از شعر فروغ فرخزاد « تمام روز درآ ئینه گریه کردم

.................

دیگر سخنی از هم آغوشی گلها نیست

سخن از هم آغوشی دوپیکر

وسخن از خوشبختی گل سوسن

باد همه را با خود برد ، حتا زندگی مارا

دیگر سخن از عریان شدن نیست

در رواق سیاه باید پوسید

زیر سایه برگهای زرد شده وکهنه کتاب

العلم ووالبلا ......وفتوای جنت ماب

باید بی نفس بود ، ساکت بود

نظام پرابهت ونماز آنرا نباید پریشان ساخت

حقیقت را درمیان اوراق پوسیده وزردشده

باید یافت نه در آئینه صافی ، نه در زلال روش آب

..........

تمام روزرا گریه کردم

خاطره ها جویده جویده

درکنار حماسه ها وپوشیده از یک غرور شکسته

در انتهای بن بست بی ایمانی ،نهال بیخودی را

درجانم میکاشت

باید بنشینم به تماشا ی عبور سگهای درنده

اسم خودرا از آ ئینه پاک کردم

آنرا به دست باد دادم

بانتظار زمانی بودم که :

دریچه های مهربانی باز شوند

و..... بسته ماندند

باید نشست  وبر جنازه ها گریست

جنازه های زنده که راه میروند

در عمودی وسپس به افقی ختم میشوند

در امواج تاسف وشرم بالاو پائین میشوم

و...هنوزم چشم بر پنجره های بسته دارم......

..............ثریا. اسپانیا .یکشنبه غمگین

هیچ نظری موجود نیست: