چهارشنبه، شهریور ۱۱، ۱۳۸۸

یک جهش ، یک چرخش

چگونه ناگهان همه آشفته شدند ، یک آشفتگی بی پایه وبی هدف وبی

اساس ، با یک موجود نامریی وبی شکل مخالف بودند ورسیدن به

عشق بازی درکوچه های شهر درانتهای باریک زیر درختان که

با شکوه تر از همه است ! طرح های خامی در لابلای درختان خانه

کرده ومیشد آنها را با زور وفشار پایین آ نداخت ، نمیدانم شاید این یک

اینتر لود است بین دوحرکت شاید دوباره فریاد بکشند ، یکی ستون

سنگی را بغل میکند ، دیگری دستمال ابریشمی سبز رابه هوا میفرستد

وسومی آه میکشد چون میداند که سالارش نمی آید ، گاهی فکر میکنم

شاید هنوز قدرتی باشد وبتوان بانتظار نشست  برای یک چیز متفاوت

چه چیز متفاوت ؟ نشستن درکنارهم وپچ پچ کردن بدون آنکه بدانند

حقیقت کدام است ؟ شاه که بر اسب بود با تکان یک مورچه سواری

به زمین خورد تکان مورچه هایی که از قبل صف آرای کرده بودند

باخودم فکر میکنم بهتر است که حس زمان را باز یابم گاهی تاریکیها

درچشمم مینشیند وذهنم فراری میشود ،نگاهی به صف ها میاندازم که

چند نفر چند نفر باهم راه میروند وخودشان نمیدانند با چه چیزی مخالفند

وبا چه چیز موافق واین چرخش وجهش را نامش را چه میگذارند ؟

خوب لابد برای خود دلائلی دارند ، منهم برای خود یک دلیل بزرگتر

نوشتن یک خط شعر روی یک دفترچه سفید که مرا از دنیای اطرافم

دورنگاه دارد چرا که میدانم دستم به هیچ جا بند نیست وسودایی درهیچ

یک از این زمینه ها ندارم . من معلم اخلاق نیستم ، قاضی هم نیستم

دعوت هم نشده ام که دیگران را نشان کنم به قل و زنجیر بفرستم از منبر

هم بالا نمیروم تنها به یک شاخه گل نگاه میکنم وبه گذشته ایکه دود شد

به کسانیکه آمدند ورفتند ، سزار به دست دوست کشته شد وکلئو پاترا

درکشتی خودش آتش گرفت ومحکومانی که بی صدا در صف ایستاده

تا برویشان آتش گشوده شود ،گفته ها همه تکراری شده اند دیگر گمان

نکنم اتفاقی بیفتد تنها آسمان است که هر روز بر قطر آن اضافه میشود

وهوا برای نفس کشیدن کمتر.

به مردانی میاندیشم که مرا دوست داشتند ، یکی در هند اسب سواری

میکرد دیگری درعربستان بر شتر سوار بود وسومی در آنسوی

اقانوسها درکشتی تفریحی مشغول نوشیدن شراب بود وبا آخرین جرعه

آن بسوی ابدیت رفت گاهی بیاد پیاده روی هایم در پارکها وروی میوه

پوسیده کاج وبرکهای زرد شده میفتم ، بانورا میبنم که دارد برای عمو

نامه مینویسد باغبانی با جاروی دسته بلندی زمین را تمیز میکند وحال

امروز  درا ین سوی دنیا کارم اندازه گیری غذای های کنسرو شده

در بسته بندیها وقوطی های رنگ ووارنگ است وتما شای پلوهای

زعفران زده دردیس های بزرگ برای بزرگان تازه وارد .

..............................

..........ثریا /اسپانیا/ چهارشنبه ساعت پنج وده دقیقه صبح !

 

هیچ نظری موجود نیست: