پنجشنبه، شهریور ۰۵، ۱۳۸۸

کوچه گم شده

هیچ پای رهروی ، مردی ، که اطمینان گام هایش

کوچه رابیدار کند ، به گوش نمیرسد

اینک ، تنها یکه تاز کوچه های شهر

شحنه های سرمست ، که جولان میدهند

وعکس قحبه های دیروز را

درچهار سوی میدان میگردانند

قحبه هاییکه دیروز منکر خدا بودند

وامروز درنقش خدا پرستان میرقصند

تنها برق جهش تیر است و........

ونمیدانم ، در کجا ، وچه کسانی

فارغ از هر هراسی درخانه هایشان

با تار وپود خویش

درحال بافتن حریر پرنیانی

نشسته اند

وشب سیاه را فراموش میکنند

فارغ از هر غمی ، و زیر فانوس خیالشان

غنوده اند .

........ تقدیم به بانوی  نون!

ثریا /اسپانیا/پنجشنبه

هیچ نظری موجود نیست: