عزیزم ،
امروز سر انجام یاد گرفتم که بی رحم باشم ! تعجب نکن بیرحمی
اولین درسی است که باید در این دنیا یاد بگیری ، حال رنودی که مرا
از قدیم میشناند لابد با خودمیگویند : طفلک بیچاره دیر بفکر افتادی از
همان روزهای بچگی در میان کوچه وپس کوچه های زندگی میبایست
یاد میگرفتی که چگونه بیرحم باشی خوب ضرر را از هرجابگیری نفع
است .
اولین تجربه این بیرحمی را با موجو داتی امتحان کردم که از من
ضعیفت تر وبی زبان تر بودند ، سر گلهای باغچه خانه ام !!! آنها هیچ
گناهی نداشتند کمی زرد رنگ شده ویا بوی پائیز را شنیده بودند خشم
همه وجوم را گرفته بود وبا بیرحمی ! همه آنهارا از ریشه بیرون
کشیده ودرون کیسه های پلاستیکی انداختم ، همین الان سه کیسه ساقه
وگل وبرگهای تزیینی درون کیسه ها جلوی من نشسته اند .
ما دردنیای بیرحمی زندگی میکنیم بچه مافیای دیروز امروز قدرتهای
بزرگی شده اند ومن درمیان آنها غریبه هستم همه نوع آنرا میتوان
دراین دیار دید ، روسی ، ایتالیایی، کولی ، هلندی ، سوئدی، الجزایری
وغیره و ......غیره که نام بردن از آنها جریمه دارد.
بیزنس خودشان را دارند ،بیزنسهای که نامش خرید وفروش
است وکالاهایی که برای از بین بردن ملتی کافی است ، آنها
کلوپ خودشان را دارند ، رستورانهای و.سالنهای بزرگ
خودشان را دارند ، کشتی های تفریحی ، جت های شخصی وخوب
صد البته بادی گاردهای حیوان صفتی که ترا یک لقمه میکنند .
یا بآنها ویا برآنها واگر نمیتوانی هیچکدام از این دوباشی باید سرت را
به زیر بیاندازی وبه هنگام راه رفتن تنها به زمین چشم بدوزی واگر
یکی از آنها بتو برخورد وبه توتنه ای زد وترا دریک جوی آب متعفن
انداخت باید بلند شوی واز او تشکر کنی که بتو این افتخار را داده است
اگر با آنها باشی وطبق دستوراتشان عمل کنی اولین کار یکه برایت
انجام میدهند چند بادی گارد حافظ تو ودر حقیقت جاسوس تومیشوند
سپس بتو کمک میکنند که بیزنس تو پر برکت شود مشروط بر اینکه
هر هفته در متینگها ؛ درپارتیهای کمک به انواع واقسام حیوانات دیگر
وروزهای مقد س یا درکلیسای خودشان ، یا درکنیسا ویا درمساجد ویا
در مراکز روحانیت حضور بهم رسانی غیبت تو غیر قابل بخشش است
سپس بزرگ میشوی هروز بزرگتر دوربینها روزنامه ها مجلات
عکسهای تو وخانواده ات را به دیگران نشان میدهند ویک لقب بزرگ
استادی ویا دکترا...بتو میدهند حال یا استاد کیسه کش حمامی ویا استاد
بنای معروف که قبلا کاخی رفیع و.بلند ساخته ا ی ؟!.....
خیال نکن دوباره مینشینم وبرای یک ساقه گل پژمرده اشک میریزم
اشکهایم را پنهان میکنم .............
خیر عزیزم من یاد گرفتم بیرحم باشم واز همین الان دستکشهایم را
میپوشم وقیچی باغبانی را به دست گرفته ونفس کش میطلبم .
...........ثریا اسپانیا / از دفتر یادداشتهای روزانه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر