در روزگاران پیش دوستی ارمنی داشتم _( هنوز هم دارم وزنده باشند ) .
روزی از او پرسیدم چرا ارمنستان را به دست شوروی ها دادید ؟
گفت :
برای آنکه هیچکس حاضر نبود کوتاه بیا ید ، همه میخواستند رهبر باشند
وعقیده شان را به زور به دیگری تحمیل کنند ، دوسال هم بما فرصت
دادند ودیدند که چیزی نشدیم ارمنستان را دوباره گرفتند .
پرسیدم اگر روزی سر زمین شما آزاد شود به آنجا برخواهید گشت ؟
گفت :
هیچگاه ، هیچگاه ؛ اولا که ما را راه نخواهند داد ودوم ما مردم خود
را خوب میشناسیم .
امروز این خانواده مهربان درگلندل زندگی میکنند وهنگامی که
با هم حرف میزنیم فریادشان بلند است که :
باز میان مشتی ارمنی افتاده ایم ومن با چه غروری با خودمیگفتم :
ما ایرانیان هیچگاه چنین نخواهیم بود اما...... متاسفم که بگویم
دست کمی از آنها نداریم وهیچکس با هیچ قیمتی حاضرنیست حتا
جواب سئوال ترا بدهد ، همه اندیشمند ، دانشمند، فرهیخه وچه ...
چه ....چه باشند ودیگری راقبول ندارند که حتی میتوان به
سئوال یک کودک نیز پاسخ گفت ویا دیوانه ا ی را سر براه کرد
خداوند یار یاور همه ایرانیان باشد ، از ما گذشت .
هرچه گشتیم دراین شهر نبود اهل دلی ، وتا روزهای بعد......
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر