فریادت بمن نشان داد که ، فردا روز دیگری است
آن چشمان مهربان که در آفتاب سوزان ،
بر فراسوی افق دوخته شده بود ، به غیراز عزیمت ناگهانیت
چیزی بمن نگفتند
میان ماه وآسمان وستارگان درخشان ،
زیبایی ومعصومیت تو یک لنگر است
لنگری که حامل سرگردانیها ، وشکست ستمگریهاست
چشمان زیبایت بمن گفتند که :
فردا روز دیگری است
امروز همه یک آوازیم ویک صدا
وسرود خوانان ، به جلو میرویم
دستهایمان یکی شده وخط بطلان بر روی ستمگران
میکشیم
ماهمه یکی شدیم ، یک آواز
مطمئن با ش که دیگر هیچ شکستی درراهمان نیست
اینک ؛ محراب ومنبر وعابد معبود ایمان دروغین
زیر پای جوانان خورد خواهد شد
مطمئن باش که فردا روز دیگری است
.............بمناسبت چهلمین روز مرگ ندای بیگناه
ثریا/اسپانیا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر