قبل از هرچیز سپاسگذارم از ایمیلها ونامه ها وتذکرات خوانندگانم
با مراجعه به سایت متر میان گین روزی یکصد وپنجا ه نفر باین وبلاگ کوچک من ،
مراجعه میکنند ! ومرا خوشحال میسازند.
این سایت ها ووبالگها برا ی خود دنیایی دارند ، عده ای زندگی روزانه
خود را درآن منعکس میازند ، عده کمی بیشتر به زندگی خصوصیشان
وعده ای هم بقول معروف کعب الخبار ! هستند واخبار روزانه را
چاپ میکنند بدون هیچ تفسیری .
سایت ها دنیای وسیع تری را دارا هستند ووبلگها از امکانات کمتری
برخودار میشوند بنا براین گاهی از گذاشتن یک عکس ناقابل هم
محروم میشویم .
چیزهایی را که من مینویسم ، نه شعر است ونه داستان ،کمی را
پنهان نگاه داشته ام مقداری را عیان ساخته ام این نوشته ها یک
سیر طولانی را طی کرده واز کنار منقل مادربزرگ آ غاز شده
وهمچنان تا به امروز ادامه دارد واگر مادر بزرگ سر از خاک
بیرون بیاورد و.حاصل گفته هایش را ببیند چه بسا دوباره سکته
کند.
داستان نویسی روزگاری کهن دارد همانند روزگار ما وگاهی باید
باین بیاندیشیم که دنیا وهر چه درآن هست یک ( قصه ) میباشد
وبقول آن فیلسوف بزرگ :
اول کلمه بود وآن کلمه خدا بود ویا بقول مولانا :
زمانی که در آن ذات اشیائ نبود / بجز ذات حق توانا نبود
ویا بگفته یکی از پیامبران :
خدا درون همه چیز هست اما با هیچ چیز آمیخته نیست .
داستان زندگی داستان دیگری است با نقشهای گوناگون که
هر گز تکرار نمیشود وهر کس در عرصه آن خود ودیگری را به
شکلی میبیند که گویی مخصوص خود اوست .
نوشته ها یک ضبط وتصویر یک حادثه اند که بجای دوربین وقلم
مو ورنگ با قلم واخیرا _( با موش کامپیوتر ) کلمات شکل
میگیرند وبه همین دلیل نویسندگی برای عده ای یک پدیده زیبا
واحساسی است همچنانکه داستنهای زیادی خواب شبانه مارا
گرفت وکم کم قلم ها جای کلمات مادر بزرگهارا گرفتند و
امروز موش کامپیوتر ، واز دولتی سر اینهمه سایت ووبلاگ
نبض زمان هم تند تر میزند ! ودیگر کسی به قصه چهل طوطی
واسکندر نامه وخاور نامه وزندگی عارف نامی گوش نمیدهد
وخیالات واوهام خودرا بر فراز قصه های بزرگ نمینشاند ،
همه عریان شده اند .
گاهی از عرش خیال فرو میفتم ودنیارا نه در آئینه بلکه
آنچنان که هست میبینم ، حوادث نمیتوانند تخیل بپذیرند زمان ومکان
نظم عادی خودرا دارند وبجای دیوهای تنومند وحیله جادوگران
ودختران زیبایی که در طلسم جادوگران اسیر شده اند ، امروز
با انسانهای حقیرواسیری سرو کار دارم که خیال میکنند دنیا مانند
موم در میان مشت آنهاست ، قصه های من ونوشته هایم همه معلول
سیلاب حوادثی است که بر من گذشته است گاهی درقالب شعر
گاهی درقالب کلمات موزون وزمانی بشکل یک قصه کوتاه .
آن برج عاج در هم شکسته وانگشتر سلیمانی در نور صبحدم تاریخ
این زمان گم شده است حال هوسها و عادتها قانون شده اندوچون
حلقه های آهنینی گردنها وجانها را در هم میفشارند به همین دلیل
این نوشته ها گاهی تلخ ، زمانی شیرین ، گاهی خشن وزمانی در
قالب یک طنز دردناک میباشند فراز ونشیب ها ، سقوط وصعود
ولحظات گذران هر یک درمن از خود اثری بجای گذاشته اند که در
خاطرم مانده است ،
هنگامیگه از شراب میگویم مزه آنرا با تمامی وجودم زیر زبانم ودر
کامم احساس میکنم وآن حالت خوب یابد بطور اتفاقی برای خودم
روی داده است در واقع این نوشته ها یک دورن بینی وباز گشت
به گذشته میباشند وتصویر لحضاتی که از گذشته دور با درک حال
امروزی من درآمیخته است . » بقیه دارد »
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر