قسمت دوم
من دنیا را از دید دیگری میبینم بعضی از چیزها مرا دچار
دگرگونی میسازد ، دروغ پردان بزرگی که نقش آفرینان تاریخ
ما بودند ومیدانیم که دروغ هرچه بزرگتر باشد شکوه وجلالش
بیشتر است عده ای هم به پای چوبی خود استدلال میکنند واز
پندار ها واوهام خود بناهای بلند مرتبه ای میسازند وخود در
سایه آن مینشینند تا ازتابش نور خیره کننده آفتاب واقعی در امان
باشند ودرهمان حال دم از خنکی هوا میزنند از نخ کرک درخیال
ابریشم میبافند ودرهمان پندار لباس مجللی برای خود میدوزند و
آنرا به نما یش میگذارند ویا سر وپا برهنه به بازار ( سایتها )
می دوند وعده ای را هم دورخود جمع میکنند آنها نمیخواهند
از کاروان این جماعت عقب بیفتند.
بهر روی هرچه هست تارو بود تمدن امروزی ما روی همین
دروغها وخیالهای خام بدون هیچ اصالتی شکل گرفته است .
من درروزگاران گذشته با مردمان وتیپهای مختلفی سرو کار
داشتم آدمهایی که تصوری محدود وافکاری محدود تر داشتند
وراهشان به دنیای واقیعات بسته بود اسیر پندارها ی خود و
با آدمهای آفریده ذهن خود زندگی میکردند وتصویرشان همانند
همان تصویر های مضحکی که در آئینه های معقر ومحدب
دیده میشد .
سپس وارد دنیای دکترها ! .مهندسین ! ودکتر مهندسان شدم که
پیوسته نام واقعی آنها زیر این عناوین گم میشد وچه بسا عده ای
هم باقتضای رسم تناسخ در درونشان چیزکی از فراعنه مصر
پنهان بود !!
بعقیده من اگر در هر کاری اصالتی وجود نداشته باشد وبا میل
ورغبت دست به کاری نزنیم در حقیقت به روح بشریت خیانت
کرده ایم ومانند همان حلاج پنیبه زنی میشویم که درکنار شیخ بهایی
نشست وهرچه را که شیخ فاضل گفت او به حساب خودش گذاشت
امروز در خیلی از سایتها ووبلاگها همه عریان دیده میشوند بدون هیچ
پوششی و " وب کم " ها تصویر آنهارا به نمایش میگذارد وهمه میروند
به دنبال تفاله های تاریخ وعلم ومعرفتی که به آن هیچ اعتقادی ندارند
ووای به حال کسی که دبناله این عقاید را نگیرد بر سرش همان میاید
که بر سر مسیح آمد بر صلیب بی آبرویی کشیده میشود .
در پایان اضافه میکنم که من روزیکه دست باین کار زدم ونشستم تا
بنویسم اولین حرکتم این بود که از دروغگویی وریا بپرهیزم ودیگر
آنکه پا توی هیچ کفشی نکنم نه سیاست ، نه ایمان ومذهب ، ونه فوتبال
چون همه اینها پیروان خودرا دارند وباید به عقایشان احترام گذاشت .
گاهی شور وحالی پیدا میشود از آن شور وحالها که در جوانی دیده
میشد ومرا وادار میکند که چیزکی بنویسم اما همچون برق آسمان درمن
میپیچد و رویاها را روشن میکند اما بی دوام .
با آروزی خوشی وپیروز وشادکامی برای همه . ثریا /اسپانیا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر