دوشنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۸

بدون نجات دهنده

درجواب نامه ای که پرسیده بود : چرا واگنر ؟!

.......................................

نیچه گفته بود که : خدا مرده وخدایی نیست درحالیکه او خودرا

یک اروپایی متمدن وخوب میدانست ، او عقیده داشت که مبدا تمام

ادیان قوم یهوده بوده است و....واگنر چندان میانه ای با این قوم نداشت

او طرفدار مردان بزرگی نظیر ناپلئون بوناپارته وستایشگر او بود و

چنینی مردانی نظیر ناپلئون را مظهر اطمینان وقدرت میدانست .سعدی ما فرمود :

عبادت به جز خدمت خلق نیست / به تسبیح وسجاده ودلق نیست

بنا براین وقتی کسی حق اینرا نداشته باشد که به عقیده دیگران خود

را تحمیل کرده ویا تفتیش عقیده ودرگفتار وکردار دیگران دخالت نکند

آدمی وارسته است .

و..واگنر وارسته بود او میخواست خود ونبوغش را به دنیا نزدیک

کند اما نمیتوانست وتنها به همین اکتفا میکرد که یک اپرت کمدی  ، یک

واریته  بعنوان تنوعی برای شنوندگانش بسازد .

نسبت  دادن عقیده وگفته های میهن پرستانه  به واگنر  به معنی

امروز ی آن غیر قابل قبول است  وممکن است که صفای روح

واحساسات لطیف اورا لکه دارسازد او به روح » آلمان »

معتقدبود واندیشه های ملی اش را بعنوان یک تم آشنا به کار

میبرد این اندیشه های ملی او دارای جنبه های زنده واصیلی بودند

هنگامیکه باس ها با غرش خود در نمایش ( شمشیر آلمانی)

هسته مرکزی نمایش را به صدا در میاوردند :

» چه غم که امپراطوری مقدس روم با خاک یکسان شود»

» درعوض هنر مقدس آلمانی ما زنده خواهد ماند »

» نمایش مایستر زینگر »

این سرود احساسات ظاهری ووطن پرستی را در هر انسانی

بر میانگیزد .

ریچارد واگنر در تمام مدت عمرش در پی شنوندگانی آیده آل

برای هنرش بود ، جامعه ای بدون طبقه که وجه مشنرکشان

فقط عشق باشد، شنوندگانی که از قید طلا وتشریفات رها

شده باشند او به مدینه فاضله فرهنگی عقیده داشت و

میهن پرستی او بیشتر دارای جنبه های جهان وطنی بود

او همیشه جانب فقرا را در مقابل ثروتمندان نگاه میداشت

شرکت او در انقلاب هزارو هشتصدوچهل وهشت برای

او به قیمت دوازده سال زجر ودوری از وطن تمام شد.

از نظرهای زیادی من خود را باو نزدیکتراز دیگران

احساس میکنم نمیدانم شاید از او بعنوان یک بلشویک

هنری هم نام ببرند  این مرد بزرگ از میان مردم برخاست

ودرتمام طوب عمر خود باشدت هرچه تمامتر با قدرت وپول

دشمنی ورزید واز جنگ وخشونت دوری جست وهمیشه

آرزوی یک جامعه بدون طبقه را داشت.

زهی خیال باطل

...........

 

هیچ نظری موجود نیست: