دوشنبه، خرداد ۲۷، ۱۳۸۷

چه گوارا

چه گوارا؛ یا مسیح آ ینده

 

روزگار شگفت آ وری است که نمیتوان معنای درستی برای آن یافت .

تحقیقات آموزشی ؛ تربیتی ؛ هنری دراین روزگار جای خودرا به

نظریه سازی درمورد سیاست داده است درکنارآن مهمترین و سرگرم

کننده ترین بازیها که شاهباز آن فوتبال میباشد .

انسانها کشته میشوند؛ سیلابها جاری میشوند ؛ طوفانهای ویرانگر

وزلزله ها دنیا را به تکان واداشته اند ؛ به راحتی میتوان از کنار

آنها گذشت ودر نهایت سری از روی تاسف تکان داد.

انقلابها دیگر آن شکوه گذشته راندارند بیشتر به شورش های (بی دلیل)

تبدیل شده اند ودراین روزگار هیچ مرزی برای برداشت گذشته وآینده

وجود ندارد .

طنز تلخی است ؛ طنزی که درتاریخ باز خواهد شد ؛ چه نامی برآن

خواهند گذا شت ؟ .

فلسفه وجود انسانی بکلی از صحنه غایب شد (کلمات موزون) را

بجای شعر نشاندند وشاعران همه افسانه گوی دیروزی بودند که

به فردای خود نمی اندیشیند ؛ گویی فردایی در پیش نیست ؛ قصه

وغصه (دلها) بود.

سالها ست که چه گوارا انقلابی معروف کوبایی بت وسمبل رویایی

اکثر جوانان شده است گاه گاهی باو اشاره ای میشود وهر کسی در

قلمرو پژوهش های خود اورا میستاید .

روزیکه  عکس اورا دیدم بخودگفتم : مسیح وپیامبر دنیای فردا !

داستانهای درباره اش خواهند نوشت واورا درکسوت یک قدیس تمام

عیار بر بالای گنبد وبارگاهها خواهند نشاند وهنوز هم براین عقیده

خود ایستاده ام.

هیچکس (چه را به درستی نمیشناسد) وچندان از نزدیک با اوآشنا

نبوده به استثنای دوست وهمرزم او که درحال حاضر بین مرگ وزندگی

خوابیده وهیچ خاطره ونوشتاری هم درباره اش ازخود بجای نگذاشته

به جر آنکه دستورداد استخوانهای اورا به وطنش وزادگاهش برگردانند

ودرخاک کشورش مدفون سازند .

انسانها هم بیشتر به دنبال افراد ناشناخته میروند تا نیاز روحی خودرا

تسکین بخشند حال یا شکم گرسنه است  یاسیر وآیا جامه ای برتن دارد

ویا مسکن وماوایی مهم نیست روح اوپریشان است وبه دنبال معجزه

به هر سوراخی سرمیکشد ؛ دنبال یک ایده آل میگردند تا روح گم شده

خودرا بیابند همچنانکه عده ای ایمان به خدارا تنها شرط معنویت دانسته

وهمه ارزش های انسانی را نفی میکنند ؛ با نگاهی به برداشتهای مومنین

امروز  از بهشت وجهنم میتوان دریافت که :

بهشتی که همین آدمها آرزویش را دارند ومیخواهند به آنجا بروند تا آنجا

را نیز مبدل به یک جهنم دیگر بسازند ؛ مجددا یک دیوان سالار رهبر

میشود وقدرت را دردست میگیرد وبه آزار دیگران میپردازد همچنانکه

امروز هم همین دیوان سالار ها آزادی را ازمردم گرفته اند دربرابر اندکی

رفاه ومقداری مادیات آنها را شاد وخوشحال ساخته واز فردیت ومعنویت

آنها رامحروم مینمایند.

آدمهای یکدستی  که زیر فرمان آقایان تغذیه ؛ مد؛ روزگار میگذرانند .

مسیح دوهزار ساله میخواست  انسان را به کمال معنویت برساند امروز خود

او مسخ شده ؛ مفلوک چهره ای واخورده وبدبخت بر یک چوب بلند و

نظاره گرشکم  های باد کرده ای است که درکاخ های طلایی  مشغول

عیش وبه ظاهر مشغول پاک کردن ارواح خبیثه از روح آدمیان میباشند !!

بت های زیادی آمدند و نشستند وفرو ریختند امروز اثری یانامی از آنها نیست

حتی بت های سنگی که گمان میرفت هیچ دستی قادر به شکستن آنها نباشد.

مردگی وبیهودگی ؛ ( بلی! چشم دارند ونمی بینندوگوش دارند ونمیشنوند )

در عرف پامبران بت پرستی وخدا پرستی وستایش خدایان متعدد مورد قبول

نیست بلکه باید چیزهاییرا ستایش کرد ویا پرستید که  بادست واندیشه آنها

 ساخته شده و پرستیدن وخم شدن در مقابل آنچه که خود ساخته ایم .

این انسان امروز  بجای آنکه خلاقه باشد مقلد ودنباله رووهمه انرژی خودرا

صرف اشیاء بی مصرفی مینماید که هیچ ارزش معنوی ندارند.

 

دنباله دارد

ثریا/ اسپانیا

...........

 

بیار ساقی  آن آتش تابناک

که زردشت میجویدش زیر خاک

بمن ده که درکیش رندان مست

چه دنیا پرست وچه آتش پرست

 

حافظ شیرازی

نجاآنجا

 

 

 

هیچ نظری موجود نیست: