پنجشنبه، آبان ۳۰، ۱۳۹۸

دانش بی دانش !

ثریا ایرانمنش « لب پرچین» اسپانیا!
-----------------------------------------
این منم ، خسته دراین کلبه تنگ 
جسم درمانده ام از روح جداست 
من ! اگر سایه خویشم  ، یارب
روح آواره من کیست ؟ کجاست ؟

ای سر کشیده از صدف سالهای پیش 
ای بازگشته  ، ای بخطا رفته 
با من بگو حکایت  خود تا بگویمت .......

شش روز از فغان وفریاد وخون وکشتار مردم سر زمین من میگذرد دریغ ودرد ازاین رسانه های عمومی که حتی اشاره ای بکنند ( دراین شهر بی ترحم ) در فلان گوشه ده کوره کلمبیا بادی وزید برفی فرو ریخت  آنرا فورا برنامه میکنند اما از کشتار بی امان مردم سر زمین من با تک تیر اندازان بیرحم فلسطینی / سوری ، لبنانی وداعشی ، سخنی به میان نمی آید . نه درحال حاضر اقتصاد اقتضاء نمیکند 
هنرمندان سکوت کرده اند حتی هنرمندان خارج نشین  در حال جاضر باید ببینند باد از کدام سو میوزد به آن سو بروند .
خوب دانش ما بی اثر مانده !!  هیچ اثری وانعکاسی درهیچکس بر نیانگیخته  توقعی ندارم وارد گودال کثیف ومتعفن سیاست وکیاست واقتصاد نشده ام . تنها میبینم تا چه حد باین عزیزانم بدهکارم 
 میل داشتم که خودرا به نزدیکترین وعمیقترین پندارها نزدیک سازم ! پندارها در هوای مسموم ودود افیونها گم شده اند .
ولتر را هاکردم . گوته را بحال خود گذاشتم ودر رویاهای خود غرق شدم   باصطلاح  درجهان واقعیت  شنا کردم  رویاهای خودرا به دست فراموشی سپردم  ، آن دیدگاه عجیبی را  که نسبت به آینده داشتم ونمایانگر رویاهایم بودند در پشت سر پنهان کردم  میلی ندارشتم  پای به جهان واقعیت بگذارم  اما  وارد شدم و......همچنان میترسم ، مانند گذشته !  رویاهارا از جلوی نظرم میگذرانم  یعنی سرنوشت خویش را  محصول تمامی عمرم را .
در جهان واقعیت  محصولم تنها بدهکاری به فرزندانم میباشد ومیبینم  تا چه حد به آنها بدهکارم .

 دراین اینجا چشمم به یک خط افتاد که داشتم آنرا میخواندم  جمله ای از(سی/جی/ یونگ )  شاگرد بزرگ اما نا شایست مرحوم فروید ! در مقدمه کتاب  « مردگان تبت » مینویسد :
چه آسان تر  ، قطعی تر ،  وموثرتر است  که بگوییم  برمن چه میگذرد  تا بگوییم  من آنرا انجام  میدهم !
 ( اخیرا سخت دچار تب مدیتشن وخواندن کتب مربوط به آن هستم ) !!! بنا براین دچار وسوسه روح شده ام .
بهر روی امروز همه ما بنوعی دچار یکنوع سرگردانی روحی  شده ایم هرچند بخواهیم بی تفاوت از کنار رویدادها بگذریم . 
نمیدانم سر انجام این رستاخیز چه خواهد شد نگاهم به دست دولتهای بزرگ نیست نگاهم بسوی ملتی است که دیگر تحمل رنج وعذاب وزور را ندارد وبرخاسته اگر تیراندازان سوگند خورده و شکم سیر  بگذارند .
پای ارتش را بمیان کشیده اند آیا ارتش طرف مردم  را خواهد گرفت  وآیا باید دستوری از بالا بالاها برسد ؟ درحال حاضر بی بی سکینه سخت مشغول مبارزه بنفع ملاهای کاشته شده در آن خاک میباشد وخود فروشانی که کمر به خدمت آن  دستگاه  مخوف بسته اند ودر| سوی دیگر  بلبل همیشه درصحنه  ونوکر عربستان در لب پنجره خانه پدریش نشسته ونانرا به نرخ روز در اب میزند ومیخورد ولب ودهانش را پاک میکند با همه میخوابد برایش مهم نیست  او هم درانتظار وزش باد است . ث
پایان 
هنوز م چشم ودل  دنبال فرداست 
هنوزم  سینه لبریز از تمناست 
هنوز این جان بر لب مانده ام 
در پی  بی آرزویی آرزوهاست 
اشعار متن : از شادوران فریدون مشیری دفتر برگزیده ها !
ثریا ایرانمنش . « لب پرچین » اسپانیا ۲۱ نوامبر ۲۰۱۹ میلادی !
===========================================