شنبه، مهر ۱۳، ۱۳۹۸

پلاسیدو دو مینگو

« لب پرچین » ثریاایرانمنش . اسپانیا .

دز همه چیز وهمه جا بزرگ بود بزرگتر از تمام عالم هستی هفتاد سال روی سن فریاد کشید * رهبری کرد  بزرگترین وتنها وبهترین*تنور * دنیا بود مانند نداشت ،
اوه ! این شمایید جناب  رهبر  وخوانندّ ه؟ شمارا بجا میاورم ! چند زن هرجایی در سی سال پیش  گویا  از شما درخواستهایی داشته اند  وامروز  روزانتقام فرا رسیده است ،  باید جا خالی کنید دنیای ابلهان است کسی شمارا دیگر نمیشناسد ! 
اوه  منهم دیگر خودم را نمیشناسم  گمان میکنم کس دیگری هستم هفتاد سال روی سن درخشیدم ، کافی است .  آخ ، چگونه  خفه ام  کردید. دنیای  شما هما ن لاتهای  مکعبی لات با تک  خالهاب کثیف روی پیکرشان هست  ارکسترهای شما دیگر  کاری از پیش نمیبرند زه  همه سازها از هم گسسته برای کنار گذاشتن من از همان گروه ( پرستوهای ) وحشی استفاده کردید جایزه هایم را تز دستم  گرفتید ابلهان . من نه برای شما  ونه برای \ان جایزه ها ارزشی قائل نیستم دردل مردم کوچه وبازار جای دارم برای کافی است مرا گرم نگاه میدارند . 
امروز نفس میکشم  قلبم ازاد وروحم آزاد تر است مافیای شما دیگر قدرتی ندارند تا مرا به هرسو بکشند گلویم بقدر کافی باز شده وحنجره ام دیگر زخمی شده است   نیروی من وزیباییی من وآوای من هنوز در کوچه وپس کوچه های شهرم ادامه دارد  من همه را میشناسم دیگران نیز مرا میشناسند حال چند پسر بچه منفعل  راهی بسوی دنیای تکنو لوژی باز کرده اند ذیگر مرا نخواهند شناخت من یک اسطور ه هستم .  اا شما نا بخردان  به چه روزم انداختید . 
دیگر غروب  ما فرا میرسد استاد ازل با آن لبخند شیرین
وصدای جادویی ات  ودر راس یک ساعتی پرده های خاکستری بر روی ما کشیده خواهند شد من آواز ترا درون سینه دارم  با همان لبخند شیرین وتبسم زیبایت .
همه  به پایتن میرسند آوای جغذ های شوم در هوا پراکنده میشوند باید مدتی گوشهارا گرفت کم کم به کتابخانه های ما نیز دستبرد میزنند کم کم مارا خواهند کشت تا جانورانی را که در آزمایشگاها ساخته اند روی صحنه بیاورند خودشان خون نوزدانرا مینوشند تا نا میرا باشند أنها با دنیای پاک  وتمیز ما بیگانه اند آنها درمیان زباله ها بزرگ شده اند ریسایکل زباله ها درون شیشه های آزمایشگاهی .  وآن آمیختگی سگ صفتانه  که یکدیگر را پاره پاره میکنند دردرونشان خفته باید لقمه ای جلویشان انداخت وفرار کرد  این موجودات ذره بینی ومغز فندقی همچنان دراین فکرند که هنر بیگانه  .بیماری زاست  آنها با باروت رشد کرده اند روحشان پلید است .
نرینه با نرینه وماده با ماده  باهم دسته جمعی میخوابند وتولید مثل میکنند جانوارانی درون همان شیشه های آزمایشگاهی  مایکل میشل میشود وجان ژانت !!!!!
من امروز دچار زخمهای روحی بسیار شده ام اما مرهم آنرا از قبل فراهم کرده ام  واین نوشته را  تا  روز رستاخیز برایت نگاه خواهم داشت  دیگر دست از محبت شسته ام عشقی را دردرونم پنهان نگاه داشنه ا م که کسی از آن باخبر نیست با آن راه میروم وضعفهایم را پنهان میکنم . 
زنده بمان مرد بزرگ  پاینده باد ودیروز از آن ماست  سرشت پاکیزه تو باین شارلاتنها  بازیها باید تنها بخندد وبا تحقیری نیرومند تر آنهارا  به چاه زباله فرستاد . 

امروز \ازادی ودرهای \انرا به روی ما بسته اند  همه چیز ما حتی صدایمان نیز تحت کنترل است  باید درانتظار روزهای تاریکتری باشیم در روزهایی که برادر بزرگ همه جا مارا زیر نظر دارد وما همه صاحب یک چیپس در زیرپوستیم وخود در زیر پوست شب گریانیم .
درعوض چراغهای مساجد وگنبدهای طلایی پر نورند و اربابان  مشغول تغذیه .  رونشاییهای شوخ وشنگ امپریالیزم هست وتاریکی وسیاهی آزادی در زیر سنگهای سردویخ بسته. زنده باد مایسترو .
« لب پرچین » ثریا ایرانمنش . اسپانیا ۵ اکتبر ۲۰۱۹ میلادی .
تقدیم به بزرگ مرد   آواز کلاسیک  مایسترو پلاسیدو دو مینگو . 
--------------------------------------------------------------------------