دوشنبه، آبان ۰۶، ۱۳۹۸

پایان یک کابوس

دوشنبه 

تنها هستم به سختی باکمک عصا کمی راه میروم غذا برای یک هفته پخته وآماده است من تنها میوه میخورم ! سکوت همه جا  را فرا گرفته تنها فروشگاه  تلویزیون باز است تختخواب  جواهر  مانند مسلسل همه را به حلقومت فرومیکند
پزشکان و پرستاران اعتصاب کرده اند ماههاست حقوق ندارند کاتالونیا همچنان میجنگد از. آنسوی دنیا بیخبرم برایم مهم نیست تنها فهمیده ام که دنیا بد جوری دچار آشوب ودل بهم خوردن است وجود مسلمانان دو آتشه همچنان عقرب جرار هر دقیقه  روح ترا زخم میکند اصولا دین چیز زائدی است  خوب بعضی ها را بای با چوب وفلک پروردگار تربیت کرد وحشی بار آمده اند .
نمیدانم سر انجامم چه خواهد شد اما این کشش عضلات ودردهای عضلانی  چرا ناگهان بمن حمله ور شدند ؟! باید بجنگم  باید برخیزم  !کی چی!؟ دوباره سر جایت میافتی خیال کردی همان زن شنگول ومامانی هستی  سعی کن این روزها کمی به آیینه هم نگاه کنی !.
حوصله لب تاپ وغیره را ندارم روی همین صفحه مینویسم . پول ماتیک رسید باید عطر جدیدی بخرم !
این روزها مرتب  با عطر حمام میکنم  گویی پوسته بیمارستان هنوز به تنم چسپیده ناخن هایم را مانیکور کردم وامروز دوش گرفتم البته با حمایت بادی گارد!!.

بیماری و ضعف مزخرف است سکته ومرگ .بیاد محمود افتادم چه راحت روی مبل دوست نویسنده اش بخواب ابدی رفت هنوز لیوان شراب در دستش بود وهمه میپنداشتند که خواب است در حالیکه ساعتها از مرگ او گذشته بود میراث خوبی بجای گذاشت.

چقدر این روزتا بیادش هستم اگر زنده بود با دیدن این مردم چه میگفت ؟ هیچ شاید ترجیح میداد  بجای  شنیدن قصه زم باز بمیرد.
چقدر کسلم وچقدر احمقانه خودم را باین لکاته های پوست  عوض کرده وآن نیمه مردان سر گرم میکنم  در شهر خبری نیست هرچه هست مرگ است ونیستی ونابودی.پایان 
۲۸اکتبر۲۰۱۹میلادی/ثریا ایرانمش (لب پرچین ) اسپانیا.